دانلود رمان عقیق از مدیا خجسته با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان یه خانوادس ک وضع مالی خوبی ندارن دختره تو گذشته با یه پسر مایه دار دوست بوده ک بینشون بهم خورده حالا باز سر راه هم قرار می گیرن… ظهر گرمی بود، عرق از زیر مانتوی خنک و تابستانی اش شره می کرد و تنش زیر آفتابِ داغ گُر گرفته بود، مقنعه اش را چند بار تاب داد و یک بار دیگر زنگ خانه را زد، بعد از پنج دقیقه انتظار دیگر امید چندانی به باز شدن در نداشت، ولی خودش…
خلاصه رمان عقیق
ظهر گرمی بود. عرق از زیر مانتوی خنک و تابستانی اش شره می کرد و تنش زیر آفتابِ داغ گُر گرفته بود. مقنعه اش را چند بار تاب داد و یک بار دیگر زنگ خانه را زد. بعد از پنج دقیقه انتظار دیگر امید چندانی به باز شدن در نداشت. ولی خودش با آقای امیری برای ساعت دو بعد از ظهر هماهنگ کرده بود! روزنامه ی کاریابی را به دست دیگرش سپرد و کوله اش را روی دوشش مرتب کرد. به این بدقولی های قشر مرفه عادت کرده بود.
پوفی کشید و خواست از مقابل خانه برود که صدایی از پشت آیفون گفت: _بفرمایین؟ قدمِ رفته را برگشت و دقیقا جلوی چشمی آیفون تصویری قرار گرفت: _سلام آقای امیری. منم طاهری! دیگر صدایی از آن سوی آیفون نشنید و تنها در بود که با صدای تیکی باز شد. مردد داخل رفت. امیری همیشه همینطور بود. از آن بازاری های گردن کلفت که حتی وقت سر خاراندن هم نداشتند چه برسد به جواب دادن…