دانلود رمان عهدی در پناه ماردیا (جلد سوم) از معصومه کاظمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستانی عاشقانه و مهیج از قلب سرزمین افسانه ها تا پاریس شهر عشاق. از نابودی و شکست مقابل خدای مرگ تا لبخندهای آزادانه ماردیا…
خلاصه رمان عهدی در پناه ماردیا
الکس پزشک مخصوص گرگینه ها بار دیگر با تمرکز بیشتری مشغول معاینه ی آذرخش شد که براندون بی صبرانه پرسید: ـ درسته مگه نه؟ الکس اخم کرده سرتکان داد ولی باز مشغول کارش شد که آذرخش نگران به بایان نگاه کرد. خواهر همسرش مثل همیشه با مهربانی سعی در دلداری دادن او داشت ولی بوران که دیگر صبرش لبریز شده بود غرید: ـ اگر درسته پس چرا هنوز داری معاینه اش می کنی؟ الکس حرف بزن. براندون بازویش را گرفت تا او را از اتاق خارج کند که الکس دست آذرخش را رها کرد و با اطمینان رو به او گفت: ـ تبریک میگم. بایان هیجان زده آذرخش را در آغوش کشید و براندون هم بوران
را رها کرد و از الکس پرسید: ـ اون یک امگاست یا…؟ ـ یک آلفا، بانو آذرخش یک گرگینه آلفا رو باردار هستند. بوران نگاه پر از عشقش را به همسرش دوخت که براندون نزدیک رفت و بوسه ی پر از مهری را به پیشانی آذرخش نشاند و گفت: ـ ازت ممنونم عروس. تو اصالت ما رو ریشه دار کردی. آذرخش نگاه پر از احترامش را به چشمان آلفا براندون که برای اولین بار غم عجیبی را در آن ها دید. سنگینی آن غم به قدری بزرگ بود که آذرخش مچاله شدن قلبش را درون سینه احساس کرد. نگران به سمت بوران برگشت که بایان باز او را به حرف زدن وا داشت و آلفا براندون به همراه الکس از عمارت خارج شدند.
بایان دستش را بر روی شکم آذرخش قرار داد و گفت: ـ باید شبیه من بشه. بوران دست او را از همسرش دور کرد و با غرغر رو به خواهرش گفت: ـ زبونت رو گاز بگیر. ـ چرا؟ گرگ من حتی از تو هم قوی تره. آره قوی تر هستی ولی عقل نداری. بایان چشم غره ای به برادرش رفت که آذرخش هم به دفاع از همسرش گفت: ـ حق با بوران هست. آخه کدوم دختری سر خود از یک پسر خواستگاری می کنه؟ بوران با یادآوری ماجرای دو ماه پیش و خواستگاری بایان از میسان، سرش را با تاسف تکان داد و گفت: ـ حتی یادآوریش هم باعث خجالت میشه… چطور تونستی سرخود همچین کاری بکنی؟ ـ دلم خواست…