دانلود رمان فتنه گر از فاطمه اشکو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آذر یه دختر دستفروش اما با عزت نفسیِ که بخاطر فرار از ازدواج اجباری ناپدریش از خونه فرار میکنه و با اعتماد به عشقش وارد خونه ی عمه ی فرزاد میشه، بی خبر از اینکه پسر دایی عشقش از خارجکشور میاد و همزمان با این اتفاق خانواده ی فرزاد شروع به اذیت و آزار آذر می کنن و آذر با نقشه به خواستگاری پسر دایی عشقش جواب مثبت میده و….
خلاصه رمان فتنه گر
“فرزاد” او عشق زندگی من بود. من برای داشتن و خواستنش کلی امیدوار بودم. می دانستم من بدون این دختر دوام نمی آوردم. برای آنکه مال من شود از همه چیزم گذشتم و او هم گذشت. و حالا… با تمام وجود برای به دست آوردنش بسیج می شدم. یک تنه… بدون ترس… بدون واهمه… از صبح که با صدای نگرانش از خواب بیدارم تا همین الان که از سر کار برمی گردم، با خود هزار جور حرف و دیالوگ رد و بدل کردم که چطور با مادرم حرف بزنم و با او تا کنم اما هر بار پیش روی ام به یک سخنرانی طولانی مدت می
رسد و در آخر ذهنم قفل می کند. وارد خانه که شدم، بعد از دوش گرفتن و سرحال شدن، به پیش مادرم و خواهرهایم آمدم. -چطورین؟! مادرم با دخترهایش سر میز غذا نشسته و منتظر آمدن من بودند.خودم را آماده ی بحث و قهری کرده بودم. او بود و دو دخترش! دو دختری که اتاق فکرش بودند و هر چه آن دو می گفتند را اجرایی می کرد. هر دو با آذر مخالف بودند. چرا؟ چون او دوره گرد دست فروش بود. چرا؟ چون پول نداشت. چرا؟ چون بی خانواده بود. و من… خسته از دلایل مسخره شان او را می خواستم.
از ته دلم. -خوبیم پسرم. بیا بشین پیشمون واست غذا بکشم. بیا. این مهربانی مرا می ترساند. حتما باید عصبی باشد تا در عصبانیت خواسته ام را بگویم و تمام! یا قبول می کند یا نه! خودم را از تو کنترل می کردم در حالی که می دانستم آذر از تو می لرزد. می لرزد که یک وقت آن مرتیکه ی احمق پیدایش نکند و بار دیگر او را به آن دخمه خرابه نکشاند.پووفی کشیدم و سر مادرم را بوسیدم. روی صندلی روبه روی او نشستم و با طمئنینه از غذای داخل سینی کام گرفتم. انقدر عصبی بودم که نمی دانستم چطور و چگونه غذا بخورم…