دانلود رمان خارق العاده (جلد سوم) از کریستین اشلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کورا گود در یک دنیای رویایی از خواب بیدار میشود. دنیایی که میتواند در آن چیزهایی که پرندگان به او میگویند را بفهمد، مردها در آن سوار اسب میشوند و پرهای پرزدار روی کلاه هایشان دارند، اسباب و اثاثیه به مدل زیگزاگی و به مدلهایی هستند که ساخت و استفاده از آنها خودش یک معجزهاست. مشکل این است که او فکر میکند دارد خواب میبیند ولی کورا بدون این که متوجه بشود به دنیای موازی رفته است، کورای ما چیزی در وجودش دارد که اگر به دست مینروای شیطانی اسیر شود، نفرینی چند صد ساله به سرزمینشان حاکم میشود.
خلاصه رمان خارق العاده
او مرا عمیق تر در غار راه داد ، نه دور ، اما جایی که من را برد، دمپرتر و تاریک تر بود. سپس او به کمر خم شد تا مرا رها کند و دستان من به طور خودکار گردن او را حلقه زدند زیرا من نمی خواستم روی تکه های سنگ به سختی پایین بروم و او مرا محکم رها می کرد، من این را می دانستم در کمال تعجب، من نیازی به این کار نداشتم که بازوهای او در اطراف کمرم خم شده باشد. تا سقوط سبک شود و آنچه او روی من قرار داد نرم بود. وقتی داشت از من راست می شد، غرغر کرد و گفت : ” شما اضافه وزن کرده اید عالی عالیه.
در این دنیا چاق بودم. شگفت انگیز من باید سالم را ببینم، چوب بیاورم، غذا را پیدا کنم. من برمی گردم ، “سپس او به” من خبر داد و دیگر هیچ حرف دیگری نزد، برگشت و رفت. روی هرچه که بودم دراز کشیدم و به دهانه کم نور فضایی که از بین رفته بود نگاه کردم. صدای اسب را شنیدم که نفسی قدرتمند و لرزانی از لبان اسبش داشت و تصمیم گرفتم که سلام او به استادش باشد ذهنم خالی بود. خیلی خالی، تا وقتی که برگشته بود، فکر نمی کردم. من چیزی را شنیدم که به نظر می رسید چوب به غار می خورد…
یا او دوباره بدون اینکه نگاهم کند، رفت. او سه بار دیگر برگشت و سه صدای دیگر از بین بردن چوب وجود داشت. سپس او به اطراف حرکت کرد، من صدای بیشتر چوب زدن با هم را شنیدم، برخورد سنگ به سنگ را دیدم و سپس یک ضعف وجود داشت. او به طرف دیواره غار حرکت کرد، چیزی را پایین کشید و دوباره به محل بازگشت. من او را دیدم که یک مشعل روشن می کرد و سپس آن را به دیوار برمی گرداند و آن را به چیزی منتقل می کرد. او این کار را چهار بار دیگر انجام داد و مشعل ها با فضا نشان داد که ….