دانلود رمان وبال عشق از زهرا عبدی (دلربا) با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سختی در عشق، جوهری بس زیبا است. وبال عاشقانه مانند رویای غم و درد عاشقانه است. عاشقانه هایی که پر از مشقت پر از غصه و پر از رنج های بی پایان است. من از وبال می گویم آری وبال! وبالی که محنت را در عشق گذاشت، وبالی که تیمار را بر درون قلب معشوق گذاشت، آری وبال عشق را می گویم. درد دارد، نادمی دارد و میراثی هم دارد، میراثی بس تجربه. میراثی بس پختگی. این است وبال عشق، این است درد عشق!
خلاصه رمان وبال عشق
به دنبال رد پایت کل شهر را زیر پایم گذراندم و خم به ابرو نیاوردم صدف دندانم به زردی می زد ولی چندان ناخوش نبودم، عشق دیدار وصال مانند سواری بر اسب دو آتیشه ام کرده بود، حال و احوالم نمایان بود، خواهی می بینی که کماکان قدم برمی داشتم نی نی چشمانم به ذوقی میزد و براق بود، پاتند کنان سرعتم بر مقابلم زیاد شد، قدم کوچک تر بود ولی دل و قلبم بزرگ. او گفت، من هم گفتم. چه ها که نشد. وسط دو آتیشه بودن من داغی از سوزان بودم. دوباره او گفت و من خیره ماندم بر چشمان شیفته گرش.
عشقش در هر حالتی مشخص بود، لرزیدم ولی گفت آخر حرفش به کمالات رسید، خجل بودم. او مرا به دیوانگی برگزیده بود، لب گزیدم و آرام گفتم و گفتم. آخر چه شد؟! چه و چه شد؟؟ فهمیدم در آن حال، عشقش تپیدن قلبم را به بازی گرفته بود. آن وقت بود که فهمیدم، هوس و عشق مانند هم نیستند وبال هر کدام جدا است. خیره به در، دوباره و دوباره منتظر روزهای گذشته هستم، تا بشود اوجی آرام بر قلب خسته ام. هنوز هم خیره به در هستم. نگاهم خشک و بی سو شده، کور شد آن همه فروغ. شاید بشود اوج گیرنده ای،
سراغم را بگیرد… میدانم می آید، ولی دیر نخواهد کرد. وقتی به خواسته ای دلت ایمان داشته باشی، یقین بدار همان خواهد شد. فقط مبادا تردید کنی که آبی می شود بر روی آتش دلت. لیلا مگر عاشق نبود، دل به که بست که کوهی از دل ریشه کنده شد. اگر عاشق بود، نگاه سردش چه بود، که مجنون نبود مگر دلبری هم بود؟؟ نگو که عاشق نبود، که ندانم کاری اش پای سردی دلش بود. پس لیلا عاشق نبود که دل سردش پای که رفت…. تو بگو من عاشق هستم قبول… تو بگو در این غزل بوی عاشقی می دهد قبول…