دانلود رمان آرتیست از مریم عباسقلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من یونا جم، سوپراستار مطرح و معروف، تک پسر امیرخسرو جمم. پدر من بزرگترین کارگردان کشوره. من یوناام، کسی که زندگیاش رو پر کرده از دخترهای رنگارنگ تا شاید بتونه اون خلا بزرگ و حس پوچیاش رو پوشش بده. من هرچیز و هرکسی رو که بخوام به دست میارم. دلم هیچوقت برای هیچ کدوم از دخترهایی که دلشون رو خیلی راحت بهم فروختن نریخته. اما من عاشق می شم. عاشق دختری که عقد کردهی کس دیگه ایه!
خلاصه رمان آرتیست
کت آبی نفتی اش را همانطور که آویزان روی چوب لباسی بود، مقابل تنش گرفت و در آیینه به خودش نگاه کرد. این رنگ به پوست سفید و چشمهای دو رنگش
می آمد. رنگ آبی که می پوشید آبی چشم راستش بیشتر خودنمایی می کرد و سبز چشم چپش اما نه. انگار فقط وحشی تر می شد. صدایش را بالا برد. – مامان، ساناز، آبی نفتی که برای عروسی پسر خاله اعظم پوشیده بودم خوبه؟
زهرا خانم صدایش را بالا برد. -وای خدا منو مرگ بده از دست این دختر، آخه مگه عروسیه؟ نه بگرد یه سارافونی چیزی پیدا کن. چشمهایش را در کاسه چرخاند و کت را روی تختش انداخت و بیرون رفت. زهرا خانم و ساناز، متوجه حضورش نشدند و ساناز یک ریز با صدای آرام حرف می زد. – مامان، فرق داشت، به خدا قضیه ی من و حسین با آذر و مهدی فرق داشت. آذر از سر لج می خواد جواب مثبت بده…