دانلود رمان عاشقانه ای برای پسرم از تکین حمزه لو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این عاشقانه تراژدی فریاد تمام زن های ایرانی ست که می خواهند پرواز کنند اما شرایط جامعه بال و پر آن ها را قیچی می کند تا از صرافت پرواز بیفتند…
خلاصه رمان عاشقانه ای برای پسرم
در خلوت خانه کوچکم پشت میز چوبی و محبوبم نشسته و به چند آلبوم جلوی رویم زل زده بودم چنان به آلبوم ها نگاه می کردم انگار قرار بود دستی از درونشان بیرون بیاید و خفه ام کند. به هزار زحمت نیما را خوابانده بودم. دکتر داروهایش را عوض کرده بود و من میترسیدم مبادا این بی قراری و نارامی مال داروهای جدید است روی کاغذ کوچک زرد رنگ چیزی نوشتم و کنارش ضربدر زدم تا یادم بماند ایم مسئله را از دکتر بپرسم اگر کارهایم را یادداشت نمی کردم اصلا به یاد نمی آوردم چه باید بکنم. بعدازظهر هر چه باخودم کلنجار رفته بودم تا نیما را بیرون ببرم نتوانستم خودم را راضی کنم.
سختی پیاده روی برای من که همیشه ماشین در اختیارم بود یک طرف، نگاه ها و پچ پچ های آزار دهنده از طرف دیگر علت اصلی امتناعم بود چه بر سرم آمده بود؟ من که همیشه برای هر لحظه ام برنامه ای خاص و شاد داشتم چطور میتوانستم تمام روز را در خانه بی هیچ هدف مشخصی سر کنم؟ سوال اصلی جایی در ذهنم می جنبید چرا به اینجا رسیده ام؟ کجای کارم اشتباه بود و آیا اصولا من مرتکب اشتباهی شده بودم یا همه چیز خواست خداوند بود، همان خداوندی که تازه تازه داشتم میشناختم کسی که قبلا فقط به عنوان عادت اسمش را زیر لب تکرار می کردم یا محدود به قسم خوردنم بود…
حالا وقتی اسمش را حتی در خلوت تنهایی ام زمزمه می کردم تمام بدنم از تجسم قدرت و رحم و عطوفتش می لرزید و این خدایی بود که تازه داشتم می شناختم! اولین آلبوم را برداشتم و با تانی بازش کردم. طاقت نگاه کردن به هیچ کدام را نداشتم بی حوصله آلبوم را کنار گذاشتم و پاورچین پاورچین به اتاق نیما رفتم جایی که فقط اسمش اتاق نیما بود چون پسرم اصلا راضی نمشد در تخت خوابش بخوابد، در تخت دونفره و بزرگ پدر و مادرش راحت تر بود انگار خیالش آسوده و اضطرابش کمتر می شد. در را اهسته بستم و چراغ را روشن کردم هر بار آین اتاق می امدم حسرت بند بند وجودم را میلرزاند…