دانلود رمان بغض خاموش من از نازان محمدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آب دهنش رو فرو داد و بی اختیار قدمی به عقب بر داشت اما مرد با خنده ای که مو به تنش صاف می کرد، قدم عقب رفته ی اون رو جبران کرد و جلوتر اومد. شهوت توی نگاهش زبونه می کشید. به، به، توی این لباس شبیه عروسک فرنگی شدی خانوم خوشگله! از سر شب خودم رو کشتم تا بتونم جلوی خودم رو بگیرم و نیام سراغت وسط جمعیت! بغض سنگینی که توی حنجره اش نشسته بود، اجازه نمی داد که حرف بزنه. دهانش چند بار باز و بسته شد، اما صدایی در نمی اومد.
خلاصه رمان بغض خاموش من
چشم هاش از شدت وحشت از حدقه بیرون زده بود و اشک هاش بی اختیار روی صورت قلب شکل خوشگلش راه گرفته بود. تلاش کرد با کشیدن یقه ی پیراهن بلند لعنتی، راهی برای نفس کشیدن باز کنه. به التماس افتاد. -تو رو خدا … تو رو خدا باهام کاری نداشته باش …ین آقا… مسعود … تو رو خدا… نگاهش روی در و دیوار استخونی رنگ اتاق چرخید، بلکه راهی برای فرار پیدا کنه اما، قد بلند و شونه های عریض مرد جلوی در رو گرفته بود و هیچ پنجره ای هم دیده نمی شد. با خودش فکر کرد اینجا قبرشه!
مسعود کت مشکی دامادی اش رو از تن بیرون کشید و در حالی که دستش به سمت دکمه های پیراهن سفیدش می رفت، خندید. بلند و منزجر کننده! – واووو چه عروس پایه ای! خودش داره پیشقدم می شه! نمی دونستم انقدر عجله داری خوشگله اگه نه که توی همون تالار یه فکری به حالت می کردم سخت بهت نگذره! چشم هاش از حیرت گشاد شد. این مرد چی می گفت؟ یعنی نمی دید که داره جون می ده؟ یعنی نمی فهمید از ترس داره قالب تهی می کنه؟ باز هم دهنش باز و بسته شد، اما باز هم جز نفس های تند و ترسیده چیزی از اون بیرون نیومد.