دانلود رمان رئیس خلافکار (جلد اول) از شیوا الماسی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایت پسر خلافکاری که برای گرفتن ارث و میراث باباش، بهار رو قربانی زندگی پرتلاطم خودش میکنه، دریغ از اینکه…
خلاصه رمان رئیس خلافکار
رفتم سوار ماشین بشم که دیدم مهراد داره با حسام حرف می زنه، بیخیال شدم و رفتم سوار شدم و مهرادم بعد چند دقیقه با حسام خداحافظی کرد و اومد… چون ماشین حسام بود قرار شد راننده ما رو به فرودگاه برسونه… وقتی به فرودگاه رسیدیم رفتیم داخل که رو به مهراد گفتم: -ما که بلیط نگرفتیم! بهم خیره شد و گفت: -بلیط نمی خواد از یه راه دیگه حلش می کنم… گیج شده نگاهش کردم که گفت: -بلیط نمی خواد از یه راه دیگه حلش می کنم… گیج شده نگاهش کردم که گفت: -چرا اینطوری نگام می کنی راه بیافت بریم…
دنبالش راه افتادم با هم رفتیم سوار هواپیما شدیم کمربندامون رو بستیم دوباره استرس گرفتم… که رو به مهرداد گفتم: -نمیشد با هواپیما نریم! خیلی جدی بهم خیره شد و گفت: واقعا که مهرداد مسخره می کنی! -نه عزیزم شوخی کردم فعلا دستت بده من و اصلا نترس باشه… سری تکون دادم و دستش گرفتم… وقتی رسیدیم تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه ماهرخ اینا… مهراد زنگ آیفون رو زد که مهرسا ما رو دید سریع درو باز کرد، با کمک مهراد چمدونا رو بردیم داخل که مهرسا به استقبالمون اومد و گفت: خوش اومدین
-ممنون عزیزم. باهاش روبوسی کردیم و رفتیم داخل که مهراد گفت: -مامان کجاست؟ مهرسا با غم خاصی به اتاقش اشاره کرد و گفت: -یه هفتست هیچی نخورده داداش! مهراد اومد پیش مهرسا دستاش روی شونش گذاشت و گفت:-نگران نباش!حلش می کنم. مهرسا دستش دور گردن مهراد انداخت بعدش از هم جدا شدن و مهراد رفت در اتاق ماهرخ رو چند باری زد و گفت: -باز کن قربونت برم! ببین پسرت برگشته. که در اتاق باز شد مهراد لبخند پیرومندانه ای به ما دو تا زد و رفت داخل اتاق…