دانلود رمان معجزه دریا از مریم روح پرور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مسیح پسری که قراره به خاطر دزدی یه گردنبند میلیاردی به رز نزدیک بشه، دختر آزاد و زیبا که فقط کافیه اراده کنه تا همه چیز در اختیارش باشه. نیلی دوست رز، دختری که از ابتدا با مسیح کلکل دارن و چنان مسیح حرص اون دختر در میاره که دخترمون یه روز خوش از دستش نداره. مسیح رمان بیش از اندازه مغروره و به خاطر این دزدی یه مدت وقت گرفته که اگر نتونه…
خلاصه رمان معجزه دریا
زبانش را درون دهانش چرخاند، خیره بود به فرمان خاص آن ماشین و ذهنش جای دیگری بود، دقایقی به همان منوال گذشت تا بالاخره سر بالا برد سر چرخاند کوله پشتی مشکی اش را برداشت و از ماشینش پیاده شد. با آن تیپ خاص و آن عینک که حسابی به او می آمد او را شبیه به بچه پولدار ها کرده بود، محوطه ی شلوغ دانشگاه را بی آن که حتی نیم نگاهی به آدم های اطرافش بیاندازد گذراند، اولین روز دانشگاهش بود البته یک هفته ای بود شروع شده بود و او، دیرتر از همه به دانشگاه آمده بود. آشنا بود با تمام کلاس ها، اگر درسش را ادامه داده بود
حال مدرک فوق لیسانسش را گرفته بود اما آن اتفاق انگار حکمتی داشته است، حال، هم ترم آن دختر بود و با هم باید مدرک می گرفتند. رز بلند خندید و رو به نیلی گفت: ببین دیوونه چه طور دماغشو عمل کرده. نیلی بی خیال چرخید و گفت: بهش میاد. _نه بابا این چیه نوکشو باید روی پیشونیش پیدا کنی. نیلی خنده ای کرد که سامیار گفت: چه ناز شدی خانمی. نیلی سر چرخاند نگاهش کرد، لبخندی تحویلش داد که رز سر کشید وسط آن دو نفر و گفت: بعد کلاسا کورس بریم. نیلی سر کج کرد به سامیار نگاه کرد که سامیار گفت: چشمای گربه ایت مگه
میزاره بگم نه. نیلی تک خنده ای کرد و رز هر دو دستش را بالا برد و گفت: پس بزنید مهر تاییدو… سامیار و نیلی هر دو کف دست رز کوبیدن که با وارد شدن آن پسر یک ابروی نیلی بالا رفت و غرید: این یار و این جا چه غلطی می کنه؟ با آن حرف سامیار و رز سر چرخاندن و رز با دیدن مسیح گفت: این کیه مگه؟ سامیار هم که همان سوال را داشت به نیلی نگاه کرد اما نیلی با دندان های روی هم فشرده شده نگاهش می کرد، مسیح بدون که به او نگاه کند سمت صندلی که جلوی او بود رفت، نیلی سریع پاهایش را بلند کرد روی صندلی جلو گذاشت…