دانلود رمان نیاز یک حامی(جلد دوم) از نیلوفر پورحسین با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دکتر حامی برزین، فرزند ارشد اشکان برزین! دل در گرو عشق دختر عمهاش، نیاز، دارد که از کودکی با آنها زندگی میکند. نیاز بارها، حامی را در جریان حسی که به او دارد، قرار میدهد؛ اما حامی به دلایلی هرگز حرف قلبش را بازگو نکرده. سرانجام با وقوع اتفاقاتی، نیاز و حامی، هر دو به عشق یکدیگر اعتراف میکنند؛ منتها درست روز پرو لباس عروسی، نیاز طی یک حادثه، به لوب فرونتال مغزش آسیب میرسد و بر میگردد به دوران کودکیاش…
خلاصه رمان نیاز یک حامی
مشت دستش را باز کرد و کمی در را به جلو هول داد. بوی مطبوع و دوست داشتنی که از داخل اتاق به مشامش خورد، کافی بود برای اینکه لحظه ای چشمانش را ببندد و نفس عمیقی بکشد. بوی خنکی که این روزها زیاد حسش می کرد و در آن هوای گرم، لحظه ای تصویر هوای خنک پائیزی را برایش زنده می کرد. بعد از باز کردن چشم هایش، از لای در نیمه بازچشم چرخاند و اتاق را از نظر گذراند. همان چشمان ماشی رنگ را ریز کرد تا بتواند از میان بالشتک های کوچک و ملحفه های گلبهی و سفید.
موهای آشفته و صورت غرق در خواب نیازش را ببیند که روی تخت خرس کوچکی را در آغوش کشیده بود. دلش پر میزد برای یک لحظه در آغوش کشیدن او! برای فرو بردن سرش میان خرمن موهای خوشبو و نرمش. صورت مهربان و درخشان نیاز بیشتر از هر وقت دیگری بی طاقتش می کرد برای بوسیدنش! اما ای کاش این تصورات قدرت عملی شدن داشتن! با حسرت نفسش را فوت کرد و دست راستش را مشت شده به چارچوب در و نزدیکی سرش تکیه داد. صدای قلبش را به وضوح می شنید.
و این عقلش بود که خودش را به نشنیدن میزد. واقعیت این بود که خودش هم خسته شده بود و دیگر توان ادامه دادن به آن باریِ خنده دار را نداشت. اما چه کسی بود باور کند که او کم آورده؟ اگر به او بود، همین حالا نیاز را زیر بغل میزد. بدون اینکه به کسی اعتنایی کند، او را جایی میبرد که جز خودش، هیچ چشم دیگری، زیبایی های نیازش را نبیند. هیچکس نتواند محبوبش را از او بگیرد و هیچ کس به چشم یک حامی به او نگاه نکند، همانجایی که او هیچ مسئولیتی را به جز همین نیاز کوچولو عهده دار نباشد…