دانلود رمان فرشته شیطانی از میس اویل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من اون فرشته کوچولویی نیستم که همه فکر می کنید! زیر این نقاب سفید یه شیطانه! خودِ خودِ ابلیس!
خلاصه رمان فرشته شیطانی
رنگم پرید و به آنی یخ زدم! نزدیک بود گریه ام بگیره! لامصب تا سه چهار دقیقه هیچی نگفت، فقط وسط اتاق ایستاد و من پاهاشو دیدم. -ببین حوصله اتو ندارم اصلا! میرم حموم توام بزن به چاک! نمی دونم کی هستی ولی گورتو گم می کنی و دیگه این جا پیدات نمیشه! وگرنه هوس می کنم فیلمای دوربینای امنیتی رو بدم به پلیس! ای قربونت برم! برو تو حموم تا منم به سادگی گورمو گم کنم و دیگه ام این جا پیدام نشه! برو بچه! همسنم شد. نفس عمیق دیگه ای کشید و در حمومو باز کرد.
بلافاصله بعد از بستن در از زیر تخت اومدم بیرون. صبر نکردم ببینم می خواد مچمو بگیره یا چی! فقط اومدم همون لحظه بیرون و از اتاق دویدم بیرون! اگه صبر می کردم می ترسیدم و همون جا می موندم! به آنی از خونش و بعد از پارکینگش زدم بیرون! حتی روسری هم سرم نبود! تا خود ماشین دویدم و بعدش گاز ادم سمت خونه. اصلا نفهمیدم کی اشکام چکیدن روی گونم. اصلا نمی دونم برای چی چکیدن! برای از دست دادن آرامش گاهم؟برای از دست دادن عطر اوستا توی خونش؟
برای اون طوری حرف زدنش باهام؟ برای تحقیر کردنش؟ برای دوباره دیدنش؟ برای حرفاش که هر کدوم چندین تن وزن داشت؟ نمی دونستم! فقط وقتی در پارکینگ باز شد بدون این که پارکش کنم باز وسط حیاط ولش کردم و همونطوری که هق هق می کردم رفتم سمت راه پله! سر راهم هم به یه نفر تنه زدم که نمیدونم کی بود! -خانم بردلی صبر کنید. خانم بردلی؟ آنجی؟ با گریه برگشتم سمتش و گفتم: -هان؟ چیه؟ با ترس اومد جلو و پرسید: -چرا گریه می کنی؟ طوری شده؟ کسی کاری کرده؟