دانلود رمان ییلاق دلپذیر از اسما کرمی پور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که در اثر حادثه ای دچار فراموشی شده و در بین عشایری هوش می آید. عدم آشنایی او با پیچ و خم های زندگی عشایری، دردسرهایی به همراه داره که باعث شرمندگی خودش و سرگرمی اهالی می شه. خان رضا که خان ایل عشایری است، شش فرزند داره. چهار پسر و دو دختر. دو تا از پسران خان رضا در شهر زندگی می کنند و ماجراهای اصلی از جایی شروع می شه که پسران خان رضا برای شرکت در یک مجلس عروسی، از شهر به ایل می آیند…
خلاصه رمان ییلاق دلپذیر
همه جا سیاه بود .چشمهامو چند بار باز و بسته کردم، اما سیاه همچنان ادامه داشت .هر طرف نگاه می کردم فقط سیاه بود و سیاه. دستم رو به سمت سیاه دراز کردم. نرم بود !سیاه نرم بود و تکون می خورد! هوای اطرافم سنگی بود و نمی تونستم نفس بکشم. به خودم نگاه کردم؛ روی زمین دراز کشیده بودم و پارچه ای روم بود که نقش و نگارهای عجیب و غری ب داشت. اشکال شبیه گاو و گوسفند و بز و گرگ و…
ترس برَم داشته بود .با وحشت دور و برم رو نگاه می کردم اما هیچی جز سیاهی نبود… سرمو به عقب بردم و پشت سرم رو نگاه کردم. چیزی که دیدم، مو به تنم سیخ کرد… یه گرگ با دندون های تیز بالای سرم بود. چیزی نمونده بود از ترس سکته کنم. بلند شدم فرار کنم که پشت سرم تیر کشید. دستم رو بردم پشت سرم و جایی که درد می کرد رو لمس کردم. چیز نرمی دور سرم بود. تو دستم گرفتمش و کشیدمش پایین…