دانلود رمان سقوط از دلآن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد زندگی دختری به اسم نبات هستش که طراح زمینه مبلمانه. بعد از ۵.۶سال از کانادا به ایران بر می گرده و مشغول کار توی شرکت عشق سابقش میشه نبات سعی داره آتیش عشق قدیمی خودش رو روشن کنه اما عشق امیر صدرا زیر بار کینه خفه شده کینه ی اینکه چرا نبات سال ها قبل بی دلیل اونو ول کرده؟ و اینکه حالا بخاطر چی برگشته؟
خلاصه رمان سقوط
دونه ی انار سرخی رو توی دهن آلما میذارم و با ذوق به جوییدنش خیره میشم! آلما توی این دو هفته ایی که برگشتم اونقدر باهام جور شده که حسابی فهمیده چجوری دلمو ببره و در ازای هر دونه اناری که توی دهنش میذارم با شیطنت میخنده و سرش رو روی شونه ام فشار میده! با تموم وجود شاهد شادی و خوشبختی بهترین رفیقام ام و هر بار باید با کلی فکر و خیال احمقانه بجنگ تا لحظه ایی ذهنم به سمت این نره که من هم میتونستم مثل شیدا و پیام، کنار صاحب اون چشمای سرد خوشبخت باشم ! با صدای شیدا که صفحه یگوشیش رو جلوی صورتم گرفته به خودم میام: -نبات ببین !به نظرت
این رنگ مو بهم میاد؟! خیلی خوشگله. به عکس روی صفحه ی گوشیش نگاه میکنم که یه زن با موهای بلندو موج دار دودی رو شنونم میده! -اوهوم قشنگه !ولی فکر کنم سنت رو بالاتر نشون میده، مخصوصا که الان رنگ موهات پرکلاغیه! با لب و لوچه ی آویزون به عکس نگاه میکنه و میگه: یعنی میگی نذارم؟ -خب چه کاریه؟! صبر کن چند ماه دیگه که عیده رنگ کن موهات رو! الان بزاری، برای عید هم بزاری؟ !داغون میشه موهات! _اوووه! حالا کو تا عید؟! هنوز پاییزه اونوقت تو رفتی دنبال عید؟! -نمیدونم، خود دانی !بخاطر خودت میگم ! آخه مو به این خوش رنگی، آخه چند نفر رو دیدی که موهاشون
خدادادی اینجوری مثل تو پرکلاغی باشه؟شیدا با خنده بین باقی عکساش مشغول میشه و با خنده میگه:-خب بابا !خر شدم !اما باید یه رنگ خوب پیدا کنم، نمیشه که همینجوری باشم! -چه خبره مگه داری خودت رو میکشی براش؟شیدا باز هم عکس های گوشیش رو ورق میزنه و من هم دونه ی دیگه ای از انار توی دهن آلما میزارم که با چشمای درشت میشکیش زل زده توی چشمام و منتظر نگاهم میکنه! -توی دی ماه مراسم داریم دیگه! جشن… صدای بلند زنگ گوشیم اون هم درست کنار گوشش باعث میشه از جا بپره و من و آلما هر دو به این حرکتش بخندیم. بعد اینکه هدف چند تا از فحش های آبدار شیدا قرار میگیرم….