دانلود رمان سلطنت اسکاچ (جلد سوم از مجموعه اسکاچ) از پنلوپه اسکای فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لاندن بسیار مفیدتر از آنچه پیش بینی می کردم است. او همانند یک حرفه ای آنچه را که لازم دارم به من می رساند. با وجود او در کنار خودم ، احساس می کنم می توانم هر کاری انجام دهم. نیاز من برای انتقام کم رنگ شده است. و عصبانیت من مهار شده است…
خلاصه رمان سلطنت اسکاچ
آریل بدون در زدن به داخل دفتر کارم قدم گذاشت. یک دفترچه ی چرمی زیر بغلش بود. از اونجایی که ترجیح می داد لنز نزنه قاب عینک مشکیش روی پل بینیش قرار داشت جایی که همیشه جا خوش کرده بود! گفت:_یه لحظه وقت داری؟ لیوانی که روی میزم قرار داشت رو گرفتم و در یک نفس محتویاتش رو نوشیدم گفتم: یه جورایی. قبل از اینکه دفترچه اش رو باز کنه، نشست و پاشو روی پاش گذاشت. نوشته هاش رو بررسی کرد. سرش خم شده بود و عینکش انگار داشت از روی دماغش لیز می خورد و میوفتاد.
پرسید: _قفسه ی سینه ات چطوره؟ دردناک، آزار دهنده و ضعیف! گفتم:_خوبه. یک ماه از زمانی که جوزف بهم شلیک کرده بود می گذشت. هنوز به فیزیوتراپی می رفتم، هر هفته سه بار! درتلاش بودم که ماهیچه هایی که از دست داده بودم رو دوباره به دست بیارم. نمی تونستم از دست چپم جوری که قبلا استفاده می کردم استفاده کنم، اما به محض اینکه قدرتم دوباره برمی گشت همه چیز به حالت نرمال باز می گشت. بدون اینکه به بطری تقریبا خالی روی میزم نگاه کنه گفت: _میدونی که نباید وقتی تحت درمانی نوشیدنی بخوری.
با خودم فکر کردم، نه که خیلی برام اهمیت داره! _خوب میشم، چی می خوای؟ بخاطر اینکه بهش توپیده بودم تابی به چشماش داد. هنوز درد بدنی زیادی رو داشتم و تحمل می کردم و حال روحیم از طوفان زمستانی هم تیره تر بود. حالا که بطور کامل و قطعی عصبانی بودم دلم می خواست به هر جسمی که می دیدم ضربه بزنم. اما آریل آخرین نفری در دنیا بود که لیاقت مشت منو داشت اون یکی از معدود افرادی بود که واقعا بهم وفادار مونده بود. هیچکس تا این حد بهم وفادار نبود، مخصوصا اون نکبت احمق!