دانلود رمان رقص در رویا از الناز محمدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رویا در روزهای سختی که جنجال در خانوادهاش افتاده و چند تکه شدهاند، وارد یک رابطه میشود. رابطهای که به سادگی شروع میشود اما میان تحیر او معلق میماند تا چندین سال بعد… درست زمانی که آماده است تا آدمی تازه را به زندگیاش راه بدهد، گذشته با تمام قوا سمتش برمیگردد…
خلاصه رمان رقص در رویا
اولی جای پارکی که خالی دیدم، رفتم .صدای بوق بلند ماشینی که جلوتر بود تا بیاید توی پارک، درآمد اما اعتنا نکردم. ریموت ماشین را به محض پیاده شدن زدم. راننده ماشین که برای پارک دستش را روی بوق گذاشته بود، پیاده شد و کشید توی پیاده رو. -گفتن حق تقدم با خانما، نگفتن که بخوربخورش هم با شما. صاعقه ای سخت خورد به تنم . خیره ماندم به روبه رو. صدا، آشنا بود .آنقدر آشنا که از سال های تباه شده ی هفت سال پیش، تا به اللن اکو شود توی سرم. با تردید برگشتم سمتش. نمی فهمیدم زنده ام یا مرده.پرت شده بودم به آخرین روزهای هفده سالگی ام.درست روزی که یک بسته نحس دستم رسید.
با یک نامه ی تایپ شد. با یک مضمون که «رفت». کسی از پشت سر بهم تنه زد و رد شد. کتفم، نه! قلبم درد گرفت. انگار ناخن کشیدن روی زخمی هزارساله. عفونتش زد بالا و طعم تهوع آورش، حالم را به هم زد و او… ابروهایش باز شده بود. دیدم که لب زد: «رویا». نمی دانم قدمی سمتم آمد یا دنیا بود که باز دیوارهایش را تنگ می کرد برایم اما خودم را پرت کردم توی ماشین. با تمام توانم دنده عقب گرفتم! کوبیدم به سپر و چراغ ماشی پشت سرم. آرمان… برگشته بود. به بدترین نحو ممکن ماشین را کشیدم کنار جاده. صدای هزار تا بوق و فحش پشت سرم بود ولی انگار میان اتوبان ذهنم، همگی سرگردان می شدند.
بهت و ناباوری ام داشت می رفت و خشم تمام وجودم را تسخیر می کرد. خشم و تنفر… خودش بود .آرمان بود. شناخت… خوب هم شناخت که خشکش زد .که ماتش برد. عوضی… عوضی رذل! هیچوقت چشم های نحسش و بلایی که سرم آورد را فراموش نکردم. آنقدر فرمان ماشین را فشار داده بودم که چرم برجسته ی دورش داشت کف دستم را زخم می کرد. تمام تصاویر لعنتی آن شب آخری که با هم بودیم، شده بود خاکستر شعله ور و می سوزاندم. کاش خبر مرگش را می شنیدم تا بخواهم قیافه ی نحسش را ببینم که… لب هایم را آنقدر جویدم که پوستش کنده شد .قسم خورده بودم گریه نکنم…