دانلود رمان میوه انتقام از حانیا بصیری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بذر کینه را در دل خود کاشتم درختی شد بنام نفرت و میوه ای داد بنام “انتقام” آدرینا بعداز پنج سال انتظار دنبال باعث وبانی کشته شدن پدرشه و در این بین اتفاقات غیر منتظره ای رخ میده که سعی به دور کردن آدرینا از هدفش داره. اماهیچ چیز مانع آدرینا نمیشه حتی “عشق ” آدرینا برای انتقام گرفتن تبدیل به آدم خشک وخشنی میشه که فقط و فقط به فکر یک چیزه “انتقام “
خلاصه رمان میوه انتقام
ازروی صندلی بلندشدم تو چشای آبیش که از ترس قرمزشده بود زل زدم و با لحن عصبانی گفتم _فکر کردی میتونی از دست من در بری؟ مثل اینکه ھنوز منو نشناختی؟… و با داد ادامه دادم… _آره؟ _خ خانم اشتباه شده من… گول خوردم ھمش تقصیر اون ناصری عوضی من… _دھنتو ببند… _خانم یه فرصت… _گفتم دھنتو ببند عوضی. _خانم گول خوردم به زن و بچم رحم کنید…. ترسو از تو چشاش می خوندم زبونش بنداومده بود و بریده بریده حرف میزد… _آھا که گفتی گول خوردی؟
_ب بله. _آدم ساده بدرد من نمیخوره. _من.. ن، ھرچی پول بھم داده پس میدم قول… _خفه بمیر، مرتیکه یکم دیرتر جنبیده بودم پلیسا کل باندو متلاشی می کردن.
خواست حرف بزنه که دستمو به نشونه تھدید گرفتم بالا _یه کلم دیگه فقط یه کلمه دیگه حرف بزنی زن و بچتم میفرستم ھمون جایی که قراره تو بری. از ترس سرجاش لرزید ولی خودشو نگھداشت و ھیچی نگفت، بایدبه حسابش میرسیدم. کار من جوری نیست که ھرکی دوست داشت بیاد گند بزنه بره ھنوز منو نشناختن…
ھنوز آدرینا رو نشناختن ھنوز دختر امیری بزرگ رو نشناختن ھنوز…. بابه خاطر اوردن اسم پدرم یاد…. اون کثافتای رزل افتادم دستامو مشت کردم و بھش خیره شدم. _با بد کسی درافتادی، بدکردی باخودت، قابل اعتمادم بودی ازاعتمادم سوء استفاده کردی… رو به در اتاق دادزدم _یکی بیاد اینو از جلو چشام دور کنه. طولی نکشید که یکی از نگھبانای قول چماق اومد تو و باقری رو برد. از عصبانیت قرمز شده بودم تلفن ھمراھم روی میز زنگ می خورد بدون توجه به شمارش گفتم _بگو… _سلام خان… قربان.