دانلود رمان من نفسم از زهره بیگی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان راجع به دختریه که عاشق پسر خاله اش میشه علاقشون دو طرف است ولی خاله اش خواهر سحر (دختر قصم) رو برای پسرش خواستگاری می کنه و ان ها ازدواج می کنند. بعد از ازدواج خواهرش و پسر خاله اش برای فراموش کردن پسر خاله ش نامزد پسر عموش میشه که عاشقشه ولی خیلی زود نامزدیش رو به هم می زنه زمان می گذره و پنج سال بعد با همکلاسیش تو دانشگاه ازدواج می کند ولی…
خلاصه رمان من نفسم
از مدل احساسی تعریف کردنش خندم گرفت.بلندشدم ودنبالش باسپهر رفتیم پیش جمع. به چشم های مامان دقیق شدم دیگه غمی وجودنداشت. البته میدونستم که نبود سپیده رنجش میده ولی بازگشتش به آغوش خانوادش طراوت قشنگی به چشم ها وصورتش داده بود. احساس می کردم
که من هم از خانواده ام وعزیزانم دور شدم. حتی موقع سلام واحوالپرسی ام از ترس سامان و تهمت های ناروا و بیمارگونش تپش قلب می گرفتم. سکوت در برابرسامان وکارهاش واسم شده بود یه بغض سنگین.
سامان تغییر نمی کرد بلکه روزبه روز بدتر هم میشد. چقدر صبرکنم به قول
شنتیا مگه چقدرعمرمیکنم که بخوام چندسالش رو هم دندون روجیگربزارم وصبوری کنم وخودم رو داغون کنم. به چه قیمتی؟ یه وقت به خودم میام که دیگه زبونم لال عزیزجونی نیست که سامان بذاره برم خونش. دیگه عمو نباشه، مادربزرگ واقاجون نباشن که بخوام از بودنشون لذت ببرم، خدا
منو ببخشه به خاطر این فکرام. دورازجونشون. ولی حقیقت تلخه…
شایدم چندسال بعد سامان عوض بشه واون وقت دیگه برای من اعصابی نمونده باشه که بخوام از زندگی لذت ببرم و بشم همون نفس ۲۸ساله با تموم شادی هاش. هیچ تعلق خاطری به سامان ووخونه وزندگیش نداشتم. فقط دلم می خواست برگردم خونه بابا و بشم نفس… ساعت دوونیم بود سلاله و یلداخوابشون برد. ولی من خوابم نمی رفت. تصمیمم روگرفته بودم حتی یک دقیقه هم دوست نداشتم برگردم خونه سامان.اما ترس قلب بابا رو داشتم کلافه بلندشدم و رفتم حیاط کنار باغچه نشستم…