دانلود رمان عاشق شدیم از زهره بیگی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عاشق شدیم به قلم زهره بیگی ،روایت دختر شیطونیه که دل به دوست برادر فوق غیرتیش داده… خودتون بخونید دلداگی ها و بیقراری های پریناز قصه ام رو ،کنار شیطنت های خاص خودش… حرص خوردن های برادرش… و احساس ناب و نادرِ کیارش پسر قصه…
خلاصه رمان عاشق شدیم
سه روز به سرعت گذشت. خیلی بهم خوش نگذشت؛ هر جا که می رفتیم، پارک و گردش و پاساژها، باز هم حالم گرفته بود که نتونستم زیارت کنم. روز آخر هم که برای خداحافظی رفتند حرم، من نرفتم و موندم خونه و کلی گریه کردم. چمدون ها رو داخل ماشین ها گذاشتیم و نشستیم تو ماشین ها. باز با مهسا نشستم توماشین کیارش. این بار نه به خاطر اینکه می خواستم پیش کیارش باشم، اصلا حواسم به کیارش نبود. همه ذهنم پیش امام رضا بود که چرا من رو راه نداد تو حرمش.
این حس که آدم بدی ام و سعادت زیارت نداشتم بدجوری آزارم میداد .بدتر از اون اینکه فکر می کردم همه حاجت می گیرند به جز من. انگار زیارت رو فقط واسه گرفتن حاجت می خواستم. واقعا بچه شده بودم. از خودم خجالت کشیدم. بی حوصله به منظره های بیرون خیره شده بودم که صدای پخش بلند شد نگاه کردم امیر حافظ بود که پلی رو زد کاش آهنگ شاد باشه چون بغضم منتظر یه تلنگر بود که بشکنه ” بیا شانسه منه دیگه خودم کم سادیسم داشتم این آهنگم بیشتر حالم رو خراب کرد”
آهنگ آغالما پویا بیاتی؛ گریه نکن که تقدیر نخواست که مال من شی، می خواست تنها بمونم پس سهم عشق من چی، کیارش صدای پخش رو زیاد کرد. اشکهام فرو ریختند. جدیداچقدر زود گریه ام می گرفت. البته قبلا هم به قول امیرحافظ زرزرو بودم ولی نه اینقدر! گریه نکن می میرم تموم میشن نفس هام، خدا کنه نبینم دست تو نیست تو دست هام، گریه نکن اشکای تو آتیش به جونم میزنه، بغضم ترکید و دیگه صدای پویا بیاتی رو نشنیدم. مهسا بغلم کرد و آروم زیر گوشم گفت: پری جونم بسه دیگه…