دانلود رمان جاوید در من از هانیه وطن خواه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان جاوید در من درباره زندگی آرام دختریست که با شروع عملیات ساخت و ساز برابر کافه کتاب کوچکش و برگشت برادر و پسرخالهاش از آلمان ، این زندگی آرام دستخوش نوساناتی میشود.
خلاصه رمان جاوید در من
لهراسب شیشه عینک آزمایشی را عوض کرد و در حالی که با دست علامت می داد، به شکلی که اشاره کرده است نگاه بیندازم و جهتش را تعیین کنم ، گفت : من چندتایی مشاور می شناسم، اما یکی از آشناها هست که چندسالیه ازش خبری ندارم، مثه اینکه کارش خیلی خوبه… شمارشو گیر آوردم تکست میدم بهت. لبخند زدم و عینک آزمایشی را از روی چشم هایم برداشتم. -دستت درد نکنه… در ضمن چشای من هیچ مشکلی نداره… بیخود وقتمونو نگیر.
با لبخند پشت میز کارش نشست و گفت: پس واسه چی اومدی، وقت پزشکی به حاذقی منو می گیری؟ -نمی خواستم بیام خونه ولی می خواستم باهات رو در رو حرف بزنم… این روزا اونقدر لیلا رفتارش عوض شده که من رغبتی واسه برگشت ندارم…خودت که متوجهی…اما دیدن سرمه هم تو این حال و روز خیلی آزاردهنده شده. سر تکان داد. لهراسب همیشه مرا درک می کرد و این امر برای منی که همیشه احساس تنهایی داشتم، اتفاق زیبایی بود. – شمارشو تا شب برات می فرستم…
فقط سعی کن تنهاش نذاری. – گوشه گیر شده… میاد مدرسه حواسش به هیچ جز نیست. -دوران بدیه براش… حق داره. – می ترسم هیچ وقت خوب نشه. از پشت میزش برخاست و سمتم قدم برداشت. دست روی شانه ام گذاشت و روی سرم را بوسید. – نگران نباش… همه چیز درست میشه… فعلا فقط من و بابای بینواییم که حتی لباسامون هم باید بفرستیم خشکشویی. با درد خندیدم. همیشه همین بود. نبود من همه را لنگ می کرد. در حد همان خشکشویی و خورد و خوراک…