دانلود رمان اغوا از نازنین محمدحسینی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اغوا داستانی از دل این سرزمین. داستانی از دخترانی که راه را به بیراهه می روند و زندگی هایی از دل شهر های بزرگ. خانواده هایی درگیر در زندگی ماشینی… نیوشا دختر بیست ساله ای که در سیزده سالگی مورد تعرض کسی قرار می گیرد که فکر می کند عاشقانه دوستش دارد؛ وعده ازدواج و عشق دروغین چشم دخترک را کور می کند و او خود را مجبور به باربد می داند. با تمام سختی ها چند سال کنار باربد می ماند تا… آشنا شدن با فرید عجیب و غریب همه چیز را متفاوت می کند! فرید کم حرف و مرموز که…
خلاصه رمان اغوا
مشت مشت به صورتم آب پاشیدم. بدن نحیفم میلرزید. پایم توان نگهداری وزنم را نداشت. درد در سراسر بدنم پیچیده بود و نفسم بالا نمی آمد. دستانم را به دور تن بی لباسم پیچیدم و عقب عقب به سمت دیوار پشتی قدم های ضعیفم را کشاندم. شیر آب با همان فشار شدید باز بود و هیچ اعتنایی نکردم. خونریزی ام آنقدر زیاد بود که رد خون راهی باریک در کنار بدنم ایجاد کرده بود و به سمت شیب حمام سرازیر شده بود. از ترس در خودم پیچیده بودم و با دهانی که میلرزید به رد باریک خون نگاه می کردم.
وسط گرمای شدید تابستان درست شبیه کسی بودم که بی لباس در قطب جنوب در حال یخ زدن باشد. آنقدر ترسیده بودم که اشک چشمم خشک شده بود و تنها لب هایم به هم می خورد و ذره به ذره بیشتر در سرما فرو می رفتم. صدای باربد از بیرون به گوشم رسید، پاهای نحیفم به روی خون ها کشیده شد و با وضع ناجوری به کنج درب و دیوار تکیه زدم. سرتاسر پایم را خونابه فرا گرفته بود و توجهی به صدای باربد نشان نمیدادم. – نیوشام… عشقم! بیا بیرون چیزی نشده که… چیزی نشده بود… من هم نمی دانستم چه شده!
فقط گفته بود قبل از اینکه ازدواج کنیم زن من میشوی… سخت نیست از الان زن من می شوی و تا دنیا دنیاست زن من می مانی، می گفت اینطوری خیالمان راحت تر است و نیاز نیست تا بیست سالگی ام صبر کنیم. اینطوری می توانستیم هشت سال زودتر زن و شوهر شویم! نمی دانستم زن کسی شدن درد داشته باشد، نمی دانستم خونریزی دارد… نمی دانستم تن نحیف دوازده ساله ام گوشه حمام بغ می کند و لرزان در انتظار مرگ می نشیند. هیچ نمیدانستم… تنها می دانستم زن و شوهر ها عاشقند، می بوسند و عشق می ورزند…