دانلود رمان تپش های بی صدا از مریم بانو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پویا، عشق تابان مقابل چشماش تصادف میکنه و تابان که سال هاست تو صف پیوند قلب قرار داره قلب پویا رو تو سینه اش پیوند میزنه! حالا بعد مدت ها پای برادر پویا به زندگی تابان باز شده. مردی متمول، غیرتی و با سیاستی که از تابان هیچی نمیخواد جز…
خلاصه رمان تپش های بی صدا
تابان با یک خداحافظی جانانه تماسش را قطع کرد و نفسش را درهوای سرد و خشک پاییزی رها کرد حرف زدن با او در این شرایط سخت و پیچیده در هم، تنها امید این روزهایش بود صدایش، حرف ها و دلگرمی هایش از همین راه دور انرژی مثبتی می شد و توانش را برای ادامه ی این مسیر سخت و پرفراز و نشیب مضاعف می کرد حیاط قدیمی و سیمانی خانه را پشت سر گذاشت و وارد ساختمان شد بوی غذای مامان نرگس ساختمان را پر کرده بود و به گرسنگی اش دامن میزد لبخند زنان و پر انرژی از همان
جلوی در با صدا اعلام حضور کرد نرگس جونم! نرگس خانم سلااام، هستی عزیزم؟ بوى غذات کل خونه رو برداشته. نرگس سرش را از داخل اتاق خواب کوچک انتهای نشیمن بیرون آورد و آهسته گفت: آرومتر دختر! دارم با تارا حرف میزنم _همانجا وسط نشیمن خانه متوقف شد وقتی نرگس اینگونه تذکر می داد! وقتی تارا بی موقع تماس می گرفت! یعنی بازهم زنگ خطر زندگی خواهرش به صدادرآمده و مشکلات جدیدی در پیش بود، همین کافی بود تا حال خوش نیمه نصفه اش دود شود و به هوا برود.
نفس صداداری در هوای مناسب خانه رها کرد و با بالا دادن ابروهایش راهش را سمت آشپزخانه کرد. لیوانی از شیر آب پر کرد و یه کله بوی قورمه سبزی نرگس مستش کرده بود و سر کشید. حواسش پی تارا بود. لیوان را روی سنگ قدیم کابینت گذاشت و شانه هایش را بالا کشید، باز چه اتفاقی افتاده بود؟ ممکن بود دوباره جرو بحث ها ی تارا و شوهرش بالا گرفته باشد و همین روزها تارا همراه دو دختر قدو نیم قدش راه تهران شود. وای که میان این همه بلبشو فقط همین را کم داشتند. تکان ریزی به سرش داد و چادر از سر کشید…