دانلود رمان عشق را سانسور کردند از نیلوفر لاری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درست وقتی که خانواده بزرگ و سنتی میرزا آقاخان پناهی از شهرت و معروفیت پسر مداحشان غرق غرور و سرورند و از امتیازات خاص حاصل از آن بیوقفه بهره میبرند؛ ناگهان فیلمی خصوصی از یک محفل پنهانی در شبکه های اجتماعی و تلویزیون های آنور آب پخش میشود و از دختری به نام محبوبه پناهی، خواهر مداح معروف، که صدای خوش و رقص زیبا و منحصربه فردی دارد به عنوان گوگوش دوم ایران یاد میشود…
خلاصه رمان عشق را سانسور کردند
مقصدمان یک دهکده ی زیبای کوهپایه ای بود. پشت انبوه درختان ممرز و شمشاد و راش و افرا. تک و توک چراغ بعضی از خانه های روستایی و ویلا نشینان تهرانی روشن بود .یادم نمی آمد پیش از این به این روستا آمده بودیم یا نه؟ بعد از پشت سرگذاشتن یک جاده ی پرپیچ و خم و سنگلاخی و گذشتن از چند سربالایی و سرپایینی به یک خانه ی گلی کوچک و جمع و جور رسیدیم که روی یک تپه قرار داشت و دور تا دورش با نرده های چوبی که دیگر رنگ و رویی بهشان نمانده بود حصار کشیده بودند.
انتظار نداشتم کنار درچوبی زهوار در رفته ی آن “کله چو” (خانه ی گلی) محقر و فقیرانه که به نظر متروکه می رسید توقف کند و بعد از این که کمربندش را باز کرد و داشت از ماشین پیاده می شد به من بگوید: -دوست داشتی بیا پایین! نمی دانم باید از اینجا بودنم بیشتر تعجب می کردم یا این که با این ملایمت داشت به من حق انتخاب می داد؟ آن لحظه فقط یک سوال بود که تمام ذهنم را به خود مشغول کرده بود و دلم میخواست هرچه زودتر یک نفر بهش جواب میداد.
“اینجا کجاست و ما اینجا چه می کردیم؟” هم درخودم میلی برای پیاده شدن نمی دیدم و با نوعی ترس و احتیاط درخودم عقب کشیده بودم هم فکر میکردم اگر نروم حتما چیزی را از دست میدهم! شاید اگر دنبالش میرفتم به جواب این معما هم میرسیدم و می فهمیدم ما برای چه به اینجا آمدهایم. نمیدانم وقتی محمد به مامان زنگ زده بود که بگوید مرا از دانشگاه برداشته و ما با هم هستیم چیزی در این باره که قرار است به کجا برویم هم به او گفته یا احیانا قرار بود مامان از آن بی اطلاع بماند؟…