دانلود رمان اصیل و خونخوار از کیمیا وارثی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افسانه، دختری که بدون اطلاع داشتن از حقایقِ وهمآلود آن روستای خونین و جهنمی، پا به آنجا میگذارد و ناخواسته درگیر ماجراهای فراوانِ خطرناکی میشود. پی به حقیقتهای مخفیِ عجیب و کهنه اش می برد. زندگیاش با موجوداتی عجیب و افسانهای یکی میشود. برای بقا و زنده ماندن باید بجنگد و درنهایت، قلبش گرفتار عشقی ممنوعه میشود! عشقی که ممکن است حاصل نبردهای خونین و یک آیندهی سیاه باشد!
خلاصه رمان اصیل و خونخوار
با صدای تق تق مانندی که شنیدم لای پلکم باز شد و چند بار چشم هام رو باز و بسته کردم تا تونستم اطراف رو بهتر ببینم. روی چیز نرمی که دراز کشیده بودم، نشستم و دستی به سرم کشیدم همچنان درد می کرد و تیر می کشید، فهمیدم که روی تخت هستم. پتویی رو که روم بود، کنار زدم و پاهام رو از روی تخت آویزون کردم که دوباره صدای تق تق اومد دستی به کنار چشمم کشیدم و سرم رو برگردوندم تا ببینم صدا از کجا میاد. به اتاقی که داخلش بودم نگاه کردم و از خودم پرسیدم، مگه من داخل اتاق بودم؟ حتی شبیه اتاق خونه ی خاله بیتا هم نبود.
بزرگتر و مجلل تر بود عجیب بود؛ ولی شبیه اتاق های داخل قصر بود. از روی تخت دونفره بلند شدم چشم از قالیچه ی طلایی از جنس پر که روی سرامیک های سفید پهن شده بود، گرفتم و به دیوارهای سفیدی که روش طرح های گل رز قرمز داشت، دوختم. متوجه شدم که تخت دونفره کمد میز توالت، میز و مبل بزرگی که داخل اتاق بودن، همه با هم ست و یکدست طلایی بودن. با دیدن اون همه گلدون و گل داخل اتاق به این نتیجه رسیدم که چقدر باصفاست. سمت کمد رفتم تا داخلش رو ببینم که دوباره صدای تق تق بلند شد از جا پریدم و برگشتم تا صدا رو پیدا کنم.
چشمم به دیواری که ردیف پنجره بود و یه تراس هم داشت افتاد و تونستم ببینم اون چیزی که تق تق به شیشه ی تراس می کوبید، یه کلاغ بود. ابرویی بالا انداختم و سمت تراس رفتم. درش رو باز کردم که کلاغ به عقب پر زد و روی نرده های سفید نشست انگار به من زل زده بود و واقعاً هم زده بود. اینکه میگن کلاغها شومن یا نماد مرگن یا اینکه خیلی ها ازشون میترسن برای من بی معنیه؛ بالعکس، من از کلاغ ها خوشم میاد. قدمی جلو برداشتم و مواظب بودم تا فرار نکنه: سلام کوچولو اینجا چیکار میکنی؟ بال بالی زد سرش رو تکون داد و باز هم بهم خیره شد...