دانلود رمان برزخ بازوانت از پرستو مهاجر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرمیتا خواهر آراد خودکشی می کنه و آراد در پی انتقام خون خواهرش از مسبب آن که مازیار هست بر میاد ، آراد عشق مازیار رو به ترفندی به خونه میبره و اون رو زندونی میکنه و کار به جایی میرسه که دختر مظلوم و معصوم قصه رو مجبور به ازدواج با خودش میکنه…
خلاصه رمان برزخ بازوانت
الین پشت میز آشپزخانه روبه روی مهری نشسته بود و استکان چای خوش رنگی که مهری براش ریخته رو توی دستش گرفته بود. مهری با لبخند نگاهش می کرد. الین هم پاسخ لبخندش رو با لبخندی نصفه و نیمه داد؛ نمی تونست به راحتی لبخند بزنه و خودش رو شاد نشون بده. کم که نبود از کنار کتاب های درسیش با اون همه رویاهای رنگی کشیده شده بود به این خونه ی بزرگ و خوفناک؛ کسی که خودش صاحب نیمی از سهام یک کارخانه ی پر رونق بود آمده بود کلفتی برای یک تازه به دوران رسیده ی عقده ای!از همین حالا هنوز چند ساعتی نگذشته دل کوچیکش برای مادر و یک دونه خواهرش
تنگ بود. با صدای مهری به خودش آمد. -گفتی اسمت الین بود دخترم؟ _بله. مهری قندون رو نزدیک به دست الین گذاشت. چاییت رو بخور مادر سرد شد؛ من هم مهری هستم. سال هاست که خودم و شوهرم توی این خونه برای آقا کار می کنیم؛ اون موقع ها که آقا و خانم، پدر و مادر آقا آراد هم زنده بودن ما این جا بودیم. البته خدمتکارهای زیادی بودن ولی بعد که دیگه آقا تنها شد همه رو اخراج کرد فقط ما موندیم؛ یه پسر هم دارم که الان سربازه دیگه آخرای خدمتش همین روزها سربازیش تموم میشه و برمی گرده پیشمون. آقا قول داده دستش رو توی شرکت بند کنه که بچه ام بیکار نمونه.
خدا آقا رو خیر بده مرد خوبیه ما هیچ بدی ازش ندیدیم یه پارچه آقاست؛ خب دخترم تو یه چیزی بگو همش من حرف زدم. الین با آرامشی که به طور ذاتی توی صداش بود پرسید: این جا فقط آقا زندگی می کنه؟ مهری از روی صندلی بلند شد و کنار اجاق گاز ایستاد در قابلمه خورشت رو باز کرد. تابستون آره آقا تنهاست ولی مدرسه ها که شروع بشه آقا یه خاله داره که با دخترش میاد این جا؛ دخترش پارسال دانشگاه تهران قبول شده خودشون شاهرود زندگی می کنن شوهرش فوت شده، پارسال که اومدن آقا نذاشت خونه ی جدا بگیرن گفت چه کاریه خونه به این بزرگی من هم تنهام بیاین همین جا…