دانلود رمان گروگان دوست داشتنی از صحرا ۷۱ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درمورد یه دختر به اسم پونه هست که با دوست پسرش کارآموز وکالته. پونه که یه دختر صد درصد فمنیستیه خبری بهش میرسه که دادگاه مردی که به سه زن حامله دست درازی کرده داره به نفع قاتل پیش میره اونم برای اینکه قاتل محکوم به اعدام شه وکیل قاتل رو می دزده و …
خلاصه رمان گروگان دوست داشتنی
چشمام رو باز کردم نور شدیدی که به چشمم می خورد باعث شد برای چند ثانیه چشمام رو ببندم دل درد داشتم سر درد هم شده بود قوز بالای قوز. مامان اومد داخل سر تا پا مشکی پوشیده با چشمای سرخ و گونه های قرمز رنگ به رو نداشت متعاقب اون، پرستار دیگه ای هم وارد اتاق شد. خندید و گفت؛ خانوم کوچولو همه رو نگران کردی که. رو به مامان گفتم: پریا، خواهرم پریا کجاست؟ مامان زد زیر گریه یعنی چی شده؟ بابا و آرشام وارد اتاق شدن چرا همه سیاه پوشیدن؟ بابا هم چشماش سرخ شده بود. گیج شدم. نکنه… داد زدم: مامان
پریا و پروانه و خسرو کجان؟ – اونا… حرفش نصفه موند و پخش زمین شد. یعنی چی؟ بابا سرش رو تکون داد و رفت سمت مامان چند تا پرستار دیگه هم رفتن سمت اون. باورم نمیشه یعنی براشون اتفاقی افتاده؟ خواستم از جام بلند شم که زیر شکمم تیر کشید. پرستار گفت:بلند نشو، خون زیادی از دست دادی هم عادتی هم رون پات زخمی شده.آرشام به من نگاه می کرد. این دیگه چی از جون من میخواد؟ بدون توجه به حرف پرستار از جام بلند شدم دو قدم که برداشتم حس کردم دلم داره ضعف میره. پرستار زیر بغلم رو گرفت و گفت:
مگه نگفتم تکون نخور بخیه هات دارن باز میشن. دوباره روی تخت دراز کشیدم هضمش برام سخت بود. نمی فهمم؟! یعنی یه روزه خواهرم و شوهر خواهرم و بچشون رو از دست دادم؟ تنها خواهرم؟؟ اون باردار بود چه طور دلشون اومد؟ اصلا چه اتفاقی افتاده؟! رو به آرشام گفتم:چی شده؟ تورو خدا توضیح بده. چه طور…نتونستم حرفم رو ادامه بدم زدم زیر گریه اشک هام هم تمومی نداشت. آرشام سرم رو گرفت تو بغلش دلداریم می داد. بهترین کاری که تو این موقع می تونست انجام بده همین بود. دلداری دادن، به این آرامش نیاز داشتم ملتمسانه نگاهش کردم …