دانلود رمان حاج آقا از شادی قربانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد دختری به اسم تینا است که آرزوشه بره آمریکا. اما پدرش شرط میزاره براش… به شرط اینکه همه ی درسای دانشگاهشو پاس کنه میزاره بره اما تو دانشگاه یکی از استاداش به اسم امیرعلی باهاش میوفته رو لج و…
خلاصه رمان حاج آقا
“تینا” با سر درد عجیبی از خواب بیدار شدم خواب وحشتناکی دیده بودم حتی خوابشم باعث شده بود که این سردرد و بگیرم نمیدونم چجوری یهو عمه اومد تو خوابم و باعث این همه ترس و وحشتم شد اما دقیق خوابم یادمه که عمم درست شبیه بابا کشته شده بود دلم براش تنگ شده بود ولی با یادآوری کاری که روز تولدم باهام کرده بود دوباره بذر کینه و نفرت توی دلم کاشته شد اون گفت من یه بی همه چیزم. حیف که عجل به بابام مهلت نداد وگرنه مطمئن بودم بابا این کار عمه رو بی جواب نمیذاشت اشکامو پاک کردم و از روی تخت بلند شدم که یهو
دستای امیرعلی دورم حلقه شد با صدای دورگه ای اروم لب زد: کجا؟؟ سعی کردم برنگردم طرفش صدامو صاف کردم و درحالی که سعی می کردم صدام نلرزه به آرومی گفتم: هیچ جا. پشت بهش دوباره رو تخت دراز کشیدم که شروع کرد با موهام بازی کردن: -فک نکن که متوجه نشدم که گریه کردی حالا بهم بگو دلیل گریه هات چیه؟؟؟ پوزخندی زدم و اروم برگشتم سمتش و سرمو چسبوندم به شونش: دل تنگ بابامم دل تنگ خانوادمم چیزی نگفت و تو سکوت فقط موهامو نوازش کرد بعد از مدتی از روی تخت بلند شدم: بهتره برم شام درست کنم.
_لازم نکرده زنگ میزنیم از بیرون یه چیز برامون بیارن. -جای کهیرات خوب شد امیر علی؟؟ دوباره اخماشو کشید تو هم: -باز دوباره گفتیا. _ببخشید ببخشید بهتر شدی؟؟ کهیرات خوب شد؟؟ _اره خوبم تو خوبی حالت بهتر شده؟ -اره بد نیستم با صدای زنگ تلفن هردومون همدیگه رو نگاه کردیم انگار هر کدوم منتظر بودیم تا اون یکی بره تلفن و جواب بده. امیرعلی بیخیال شونه ای بالا انداخت و چشماشو بست عصبی و به شوخی مشتی به بازوش کوبیدم و از جام بلند شدم و رفتم سمت تلفن با برداشتن تلفن صدای خشمگین و عصبی مردی پیچید توی گوشم…