دانلود رمان مه ربا از مهری هاشمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هونام بخشایش یه آقازادهی یاغیه، کسی که از سیاست و قدرت فراریه اما تو رأسشه. پدرش یکی از مردان قدرتمند کشوره و تنها پسرش باید کمک حالش باشه اما هونام از پدرش و هر چیزی که بهش ربط پیدا میکنه گریزونه، چون اون رو مقصر مرگ یکی از عزیزانش میدونه. از خونهی پدریش بیرون زده و یه شرکت همراه پسر عموش و بهترین دوستش راه انداخته و اونجا داره توی خفا یه زندگی آروم رو میگذرونه، البته اگه پدرش و دخالتها و خرابکاریهاش واسه برگردوندن پسرش اجازه بده. با پر رنگ شدن خرابکاریهای دختر شیطون داستان توی شرکت توجه هونام بهش جلب میشه و اینجا آغاز کلکلهاییه که مرد ساکت و آروممون رو به یه پسر خشن تبدیل میکنه.
خلاصه رمان مه ربا
چه میدونم، یه عمارت اون بالا بالاها بود کلی راه رفتم تا رسیدم، بسته رو رسوندمو تمام. اینقدر متعجب و گیج بودم که نمیتونستم درست فکر کنم، یعنی چی اون نقشه ها به درد کی میخورد! اصلاً کی همچین کاری کرده بود؟ آقا میتونی به من آدرس دقیق بدی؟ اصلاً اسمی چیزی داری من بتونم پیدا کنم؟ خانوم منو درگیر این کارا نکن، از دکو پوزشون مشخص بود کله گنده هستن، تو هم در نیوفت باهاشون. نفس عمیق کشیدم، نمیشد بگذرم باید هر جوری که شده راضیش میکردم.
آقا خواهش میکنم اون آدرسو بده به من. موضوعو جنایی نکن، تهش چهارتا طرح پارچهست مواد مخدر که جابه جا نکردی وحشت کردی؟! کلافه سمت در راه افتاد و صداش رو روی سرش انداخت. ای بابا من میگم نره این میگه بدوش، من آدرس مادرس نمیتونم بدم، دست از سرم بردار. از آژانس بیرون رفت و من دنبالش دوییدم. نمیذاشتم اینجوری تموم بشه، من باید میفهمیدم کی پشت این داستانه. بیرون زدم و دوییدم و راهش رو سد کردم که خشمگین دست به کمر شد و سرش رو سمت آسمون گرفت.
خدایا بهم صبر بده. بهم کمک کن آقا، از کجا میخوان بفهمن تو بهم گفتی؟ یه آدرسی، یه نشونی، یه چیزی که من با دست پر برم پیش رئیسم. خواست دهن باز کنه اما بوق ممتد ماشینی که از کنارمون گذشت نذاشت و اون مرد فحش رکیکی به رانند داد، لب گزیدم که سمتم چرخید و گفت: آدرس همون اطراف نیاوران بود، دقیقاً یادم نیست اما اونی که بسته رو براش بردم اسمش بخشایش بود. مات شدم و گوشم سوت کشید، حس کردم نفس نمیتونم بکشم. بخشایش؟ یعنی چی؟ کار خودشون بود اما چرا؟!