دانلود رمان خواستگار پرماجرای باغ انار از زهرا بیگی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من بارانم. دختر شیطونی که کل فامیل و دوستام از دست شیطنتام عاصی شده بودن. ماجرای اصلی زندگی من اون روزی اتفاق افتاد که برای خواهرم خواستگار اومد تو خونه باغ انارمون. قرار شد بهخاطر پسرخالهم که عاشق خواهرم بود، خواستگار رو فراری بدم. هر بلایی که فکر کنید تو باغ انار سرش اوردم، غافل از اینکه دامادو اشتباهی گرفتم… مدتی بعد دانشگاه قبول شدم و با خودم عهد کردم سربهراه بشم اما دقیقا روزای اول دانشگاه بود که اون پسر رو تو کلاسمون دیدم و…
خلاصه مدتی بعد دانشگاه قبول شدم و با خودم عهد کردم سربهراه بشم اما دقیقا روزای اول دانشگاه بود که اون پسر رو تو کلاسمون دیدم و…
خلاصه رمان خواستگار پرماجرای باغ انار
دو ساعت از حضورم در خانه استاد اتابک گذشته بود و خدا روشکر دیگه گافی ندادم و نقشه امون بی نقص و طبیعی پیش رفت. با صدای زنگ موبایل اه از نهادم بلند شد. به عکس مامان روی گوشیم نگاه کردم از روی مبل بلند شدم و رو به بهجت خانم عذرخواهی کردم و از جمع دو نفره شان فاصله گرفتم و جواب مامان رو دادم و دو مرتبه به کنارشون بازگشتم. این بار کمی نزدیکتر به اتابک نشستم تا متوجه گذر زمانش کنم. آروم کنار گوشش زمزمه کردم: دیرم شده.
سری تکون داد و فاصله گرفتم. رو به مادرش کرد و گفت: مامان جان باران یک ساعت دیگه پرواز داره باید برگرده تهران. کاری ندار ی با ما ببرم برسونمش فرودگاه. چه زود! حالا نمی شد یه شب پیشم بمونی؟ لبخندی به مهربونیش زدم انگار باورم شده بود مادر شوهرمه. منم خیلی دوست دارم پیشتون بمونم مامان جون ولی دیگه بلیط تهیه کرده دامون برام. از جام بلند شدم با مکثی که نشات گرفته از نارضایتیش بود بلند شد و با لحنی جدی گفت:
به نظرم خیلی زود باید رابطه تون رو رسمی کنید، این همه فاصله اصلا خوب نیست. نگام رو سمت استاد سوق دادم تا این یه مورد رو خودش حل و فصل کند و چقدر دلم چشم گفتنش رو خواست. من که از خدامه مامان جان. منتها باران فقط دو ماهه که پدرش رو از دست داده، باید کمی زمان بگذره! از دروغ شاخداری که تحویل مادرش داد به زور چشم هام رو در حالت عادی نگه داشتم تا گرد و دوبل نشه. رنگ ناراحتی به صورتم زدم و از همدردی مادرش شرمنده شدم.