دانلود رمان قول فرشته از Aleatha_Romig با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درحالی که دست رت دور مچم محکم تر میشد، وارد سالن شدیم. اما اینجا با همه جای عمارت که قبال دیده بودم خیلی فرق می کرد. اینجا خیلی شاهانه بود. انگار برای اعضای خانواده سلطنتی درست شده بود. نفس عمیقی کشیدم و به کسی که کنارم نشسته بود نگاه کردم، پیراهن سفید مردانه رت تو بدن عضلانیش کشیده شده بود و روش تاکسیدویی که کاملا برازنده اش بود پوشیده بود. چشم هام رو بالا نبردم تا نبینم که اون داره با اون نگاه تاریکش نگاهم میکنه…
خلاصه رمان قول فرشته
“رت” وقتی که با اما نزدیک در سوییتش شدیم. دوباره برای گوشیم پیام اومد. از وقت شام بارها برام پیام اومده بود و من در حالت بی صدا گذاشته بودم. حتما میس کال هم داشتم. هنری اشتباه بزرگی کرده بود که عیسی بوردو دوم و ویلیام اینگالس رو به خانه من اره داده بود. به موقع به اون هم رسیدگی می کردم. کاری که الان در حال انجامش بودم این بود که مهمان های سرزده امروزمون رو جابجا کنند. اما این جابجایی به شکلی بود که اون ها فراموش نکنند. لازم نبود که تو این مورد به کسی توضیح بدم، هیچ احتیاجی نیست.
حرف من قانون بود. اینکه امشب جونشون رو نگرفته بودم به این معنا نبود که بهشون راحت می گرفتم. قرار بود اون ها رو به مکانمون نزدیک دریاچه لوییزینا ببرن. اونجا جاده خیلی بدی داره و وقتی که اون ها به اونجا برسن ممکنه تو راه تلف بشن. اینطوری هم به قولی که به زنم دادم پایبند میمونم و هم کار خودم به روشی که می خواستم پیش میره. هیچ کس از افرادم قرار نبود به اون ها شلیک بکنه و اون ها برای زنده موندن باید به توانایی های خودشون اکتفا می کردند. اونجا محل حیوانات وحشی بود و
تقریبا یه منطقه شکار حساب میشد و هرکسی که به اونجا وارد میشد زنده برنمی گشت. بعد از باز کردن در، اما رو بلند کردم و تو بغلم گرفتمش. خنده های ریزش از موسیقی جز هم خیلی دوست داشتم هم زیباتر بود. «رت من رو زمین بگذار.» گذاشتمش زمین و در رو بستم. دارم تو رو جابجا میکنم.» بعد از چند قدم زمین گذاشتمش و دورش چرخیدم. به اما دوباره نگاه کردم و به تاجی که روی سرش بود. قبل از شام تورش رو ازش جدا کرده بودم. «تو واقعا لایق یه تاجی اما.» تو ملکه من هستی. ملکه نیواورلئان. و به زودی همه این رو میفهمن.