دانلود رمان جرزن از نازنین محمدحسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا رو به خودش جلب کردن… آشناییش با دختر شیطون و سر به هوایی که مجبوره همخونه اش باشه و اونو توی خونه هم تحمل کنه مسیر زندگیش رو تغییر میده. تینای شیطون و قرتی و آریو که یه مرد مستبد و مغروره!
خلاصه رمان جرزن
با هر پله ای که بالا می رفتم یکی از اعضای خانواده ی برزن رومورد لطف و عنایت فحش های زیبام قرار می دادم. هر چی بلد بودم رو زیر لب می گفتم و تازه کلی فحش جدید هم برای خودم ساخته بودم. وقتی رسیدم به پارتیشن هایی که به عنوان اتاق استادا طبقه ی ششم رو جدا کرده بود، از همه جای بدنم داشت آب می چکید. نه که خیلی ورزشکار و تیز و فرز بودم بخاطر همین اصلا بهم فشار نمیومد! اتاقش اون ته مها بود. آخرین اتاق راهروی سمت راست یه اتاق که کنج راهرو بود و جاش با بقیه ی اتاقا فرق داشت. همه ی این روزا در اون اتاق بسته بود و منم کنجکاو نبودم ولی از وقتی که
بحث برگشتن برزن پیش اومد همه اضطراب گرفته بودن آخه یک سری از درسامون رو فقط اون ارائه می داد و آوازه اش هم توی دانشگاه پیچیده بود.پشت در اتاقش وایسادم یه در آلومینیومی داشت که بالاش شیشه ی مات خورده بود. کامل در رو بسته بود ولی چراغ روشن اتاق نشون می داد که توی اتاق کسی هست. نگاهم رو کشیدم بالا و سمت و چپ در رو خوندم. «آریوبرزن بیگی» خود ناکسش بود. مرتیکه قزمیت اوشگولان تپه! چند تقه به در زدم و بازش کردم. همون جا دم در خشک شدم و اون نگاهشم از روی لپ تاپش بالا نیاورد . اخماش توی هم فرو رفته بود و یه عینک مستطیلی روی چشمش بود.
فریم عینکش مشکی کائوچویی بود و موهاش انقدر مو داشت که به موهای مشکیش بود. چشمام فقط… خانم گوناگونی ساعت چنده؟ -گوگونانی! – مرتیکه قزمیت عمت گوناگونیه! با اون اسم… مسخرت… برزن اسکل توی دلم همینطور فحشش می دادم و محکم وایساده بودم جلوش تا یه چیز بگه باز من حدی جوابشو بدم که گفت: ساعت چنده؟ – مثل یه بستنی آب شده وا رفتم. خب دیر کرده بودم و فکر میکنم نزدیک نیم ساعت هم شده بود. ولی اون مرتیکه خودش دیده بود که چجوری جلوی پله های دانشگاه شتک شدم آره درسته این برزن خان دقیقا همون آدمی بود که من جلوش ملق زده بودم…