دانلود رمان مرگنواز از زینب ایلخانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اهورا مزدا پاکزاد نوازنده معروف ایرانی ویالون در اتریش است که طرفداران زیادى دارد. اهورا زندگى بسیار مرموز و پیچیده اى دارد او بسیار خشن و بی رحم و سرد است. به طور خیلى مشکوکى زن هایى که با او وارد رابطه مى شوند بعد از چندى دست به خودکشى مى زنند، فریال اخرین ماهى اسیر قلاب اهورا مزداست که پرده از راز بزرگ او با قدرت عشق بر میدارد و همراه فریال خواننده از سیر عاشقانه زندگى گذشته اهورا مزدا با خبر می شود و جواب خیلى از معماها حل می شود…
خلاصه رمان مرگنواز
بادکنک ها را ترکاندند، جیغ کشیدند بالا پایین پریدند، هرکس گوشه اى از این بزم را گرفته و گرم می کند، شمع ها فوت می شود، هدیه ها باز می شود، آرزوهاى رنگارنگ شنیده می شود، من اما… من اما غمگین. غمگینم براى سکوت و چشم هاى خسته مردى که سعى می کند در تولد تنها برادرش! تنها عضو خانواده اش، سنگینی لبخند را روى لب هایش یدک بکشد.. انگار امشب جز من، هیرسا هم متوجه این حال غریب برادر بزرگترش شده است… می بینم که از همان فاصله، زل زده است به اهورایی که روى صندلى طوری نشسته، که انگار هر لحظه خیال پریدن دارد، دست زیر چانه زده و به نوک کفشش خیره شده است،
بی صدا با حرکت دست از من که یک گوشه ایستاده ام می پرسد: “چى شده؟” شانه بالا می اندازم و با بغض، من هم تماشایش می کنم، هیرسا نزدیک می آید و او هم کنارم به دیوار تکیه می زند، بعد با شانه اش به شانه ام می زند، آرام در گوشم زمزمه می کند: -بلدى حالشو خوب کنى! می دونم… با چشم هاى گشاد شده نگاهش می کنم، حال خوب هنر می خواهد، هنرى که چندى است خودم هم به این نتیجه رسیدم که من در آن بى هنرترینم… تاینا، نوازنده پیانوى گروه اهورا به عنوان هدیه، یک قطعه اختصاصی براى هیرسا نوشته است و اعلام می کند که می خواهد همین جا براى اولین بار بنوازد و تقدیمش کند،
اهورا حالا یک پایش را روى دیگرى انداخته و دست به سینه تماشا می کند، تاینا کف دست هایش را رو به روی اهورا به حالت خواهش بهم می چسباند، خواهش می کند: -استاد میشه همراهیم کنید؟ اهورا سر تکان می دهد و درخواستش را رد می کند، بار دیگر عاجزانه تر می گوید: خواهش می کنم! همونطور که توى ساخت و رفع اشکال کمکم کردید، لطفا الان هم تنهام نذارید! می دانم این دختر جوان، دلسپرده هیرسا است و براى به دست آوردن دل عشقش می داند که باید همراهی برادر بزرگترش را بدست آورد، هیرسا با لبخند می گوید: -یعنی اسطوره ویولن قرار نیست برای تولد برادرش، یکم بزنه؟