دانلود رمان رد لاین از hani_zand با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جاوید محتشم؛ صاحب برند بینالمللی مشهور طراحی و تولید لباسزیر زنونه با اسم تجاری “آرچر” برای انتخاب مدل آخرین محصولاتش شخصا وارد تهران میشه و برای رسیدن به خواستههاش به خودش اجازه میده “خطقرمز” دیگران رو به راحتی زیر پاهاش له کنه… ماهی؛ تک دختر آفتاب مهتاب ندیدهی حاج ریاحی انتخاب آخر جاوید محتشمه و این انتخاب باعث رسوایی بزرگی میشه که….
خلاصه رمان رد لاین
با چشمهایی وقزده به محتشمی نگاه میکنم که چشمکزنان بوسهای در هوا نثارم میکند و گوشی به دست از من وارفته فاصله میگیرد. _ سلام! جاوید محتشم هستم! افتخار همصحبتی با کی رو دارم؟ نمیدانم آیدا در جواب چه تحویلش میدهد که لبهایش به لبخندی کش میآید. تنها چیزی که به آن ایمان دارم این است که آیدا ابداً دختری نیست که شبیه من در برخورد با مردی غریبه شبیه دیوانهها رفتار کند. _ عجب سعادتی نصیب من شده، بانوی جوان! _ اختیار دارید. خانم شما چه صدای فوقالعاده و جذابی دارید!
با همان استرس کشندهای که به جانم افتاده جلو میروم و هول میپرسم: _ بپرسید کجاست!! دستش را روی بلندگوی گوشی نگه میدارد و لبهای کلفت و گوشتیاش را نمایشی گاز میگیرد. _ زشته، خانم ماهی! دارم صحبت میکنم! مات میمانم. این حجم از خونسردی در وجود یک انسان، طبیعی به نظر نمیرسد. _ نفرمایید، بانو! بنده اهل گزافهگویی نیستم. صدای شما جداً زیبا و گوشنوازه. صدای غشغش خندیدن آیدا حتی از این فاصله هم شنیده میشود و دلم به هم میپیچد.
هیچ مصیبتی بزرگتر از این نیست که شب به نیمه نزدیک میشود و من هنوز حتی در نزدیکی خانه هم نیستم. _ میتونم اسم قشنگتون رو بدونم؟ دیگر احتیاجی به گوش تیز کردن هم ندارم. خندههای آیدا قطع نمیشود و حتماً مابین خندیدنهایش اسمش را برای جاوید تکرار میکند که لبخند دیگری میزند. _چه اسم زیبایی! آیدا! یعنی ماه درسته؟ واو فوقالعادهست، لیدی! این صدای جذاب و این اسم زیبا حتماً باید متعلق به یک پریزاد باشه! دیگر نمیتوانم خودم را کنترل کنم، مثل بچهها پا بر زمین میکوبم. _تو رو خدا بپرس کجاست!…