دانلود رمان بی تو مگه میشه از فرنوش صداقت با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که دنبال انتقامه؛ اما نمیدونه خودش قراره تو چه دامی بیفته و چه سرنوشتی در انتظارشه، یه ازدواج اجباری، دختر داستانمون حالا حالا ها باید دل آقا پسر داستانو به دست بیاره…
خلاصه رمان بی تو مگه میشه
همه چیز زودتر از اونکه فکرشو کنیم آماده شد برای عقدمون… هنوز باور نداشتم که دارم زنش میشم. نمی دونستم در چه حاله. بعد از اونشب دیگه ندیدمش. چون صبح می رفت سر کار و اخر شب برمی گشت.حتی گفت وسایل رو هم خودتون بخرین. اما پولشو ریخت به حساب باباش و گفته بود خودم میتونم از پس مخارج عروسیم بر بیام… اون شب منو بردن خونه عزیز… چون بابام گفت من مایه ننگشم و دیگه پامو تو اون خونه نزارم… راستش حتی روم نمیشد تو روی عمو اینا نگاه کنم. رفتیم طبقه بالا و اونجا یه اتاق بزرگ رو برای بعد از عقدمون آماده کردن… مثل اینکه مامان اصرار داشت
ببینم اما بابام مانعش شده بود و گفته بود وقتی عقدش کرد برو هر چقد میخوای ببینش… تمام وجودم یخ زده بود. تو این چند روز تنها کسی که همدم لحظه هام بود ثری بود که به خاطر شرایط به وجود اومده ترجیح دادم نبینمش… یعنی انگار زندانی بودم. ثریا پشت تلفن گریه می کرد و التماس که بزارم بیاد ببینتم… اما حقیقتش روی اینو که حتی از اتاقم بیرون بیامو نداشتم. زن عمو تنها کسی بود, که باهام مهربون بود و هوامو داشت. نمیدونم چرا.. عمو هم تا جایی که امکان داشت ندیدم. هنوز نمی دونم اون روز چرا اینکارو کردم.. چرا نتونستم بر نفسم غلبه کنم. تهش شد یه رسوایی که
میدونم دامن خودمونو گرفت. ارسلان می تونست بگه من به عمد کشیدمش خونه اما هیچی نگفت و نذاشت آبروم بیشتر بریزه. هر چند ابرویی که رفت دیگه رفته. صدای عاقد که خطبه رو میخوند, تو گوشم پیچید. مامان بابام و عمو و زن عمو همشون روبروم ایستاده بودن. عزیز هم رو همون صندلی معروفش نشسته بود.به خواست عزیز. عاقد اومد همینجا… زیرچشمی به ارسالن نگاه کردم. هیچی از قیافش معلوم نبود. حتی نگامم نکرد که حسشو بفهمم. اما بابام نگاهش هنوزم خصمانه بود. -عروس خانم وکیلم؟ تعلل رو جایز ندونستم اروم بله رو گفتم. اره من دیگه زنش بودم… زن ارسلان خان تاج الدین…