دانلود رمان چشم نظر از نازنین محمد حسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امیرعلی همت، پسرِ عیاش و خوشگذرون حاجآقا همت سردار جانباز جنگی، به دنبال انتقام از دختری معصوم اون رو به شرکت خودش میکشونه تا نقشهای که ماههاست با دقت براش برنامهریزی کرده رو عملی کنه… دختری پاک و نجیب و معتقد که هیچ بخشی از وجودش شبیه معیارهای امیرعلی نیست… مردی که از دین و ایمون متنفره!
خلاصه رمان چشم نظر
-خانم علوی، حواست کجاست؟ این فایلایی که فرستادی چیه؟ منشی دست به کمر بالای سر علوی ایستاد و طلبکار او را بازخواست کرد. چون قدیمی تر از حوا بود خودش را محق می دانست که در تمام امور دخالت کند و او را بازخواست کند. -چی شده خانم کشوری ؟ فکر نمی کرد اشتباهی رخ داده باشد! همه چیز را دقیق فرستاده بود. -فونت بهم ریخته، ترجمه ی ناقص! یه کلمه هست یه کلمه نیست. اصلا قابل خوندن نیست. اگر من چکش نکرده بودم جواب آقای همت رو چی می دادین؟ اصلا شما به قیمت ورق فکر کردید؟ مگه انقدر راحته هی پرینت بگیرم ببینم خرابه؟ پشت چشمی نازک می کند و زیر
لب غر میزند: -فکر هیچی نیست دختره! یه هفته اس اومده هنوز داره خرابکاری می کنه. لبانش را روی هم فشار می دهد تا بغضش نترکد. همه چیز را قبل از پرینت گرفتن چک کرده بود. نمی دانست چرا باید بهم ریخته شده باشد! کشوری از همان اول با او سر لج برداشته بود. میشد از استارت کارش فهمید. انگار جای او را تنگ کرده است. نمی داند چه هیزم تری به آن زن فروخته است که اینطور با او تا می کند. صبح ها به زور جواب سلامش را می دهد و بعد از ظهرها خاموش کردن تمام برق ها را به عهده ی او می گذارد! -چه اتفاقی افتاده خانم کشوری؟ قامت بلند و ورزیده ی همت، از میان چهار
چوب در اتاقش بیرون آمد و صدای بی احساس و بلندش حاتمی را خطاب قرار داد. شک نداشت که بازهم بازخواست می شود. تمام شور و حال روز اول از بین رفته و هر روز برای مسائل پیش پا افتاده توبیخ می شود. -جناب رئیس، فکر کنم خانم علوی کارشون رو یاد نگرفتن. این هفته بار سومه که اشتباه فاحش دارن! بین خطوط فاصله اس، فونت نامشخصه… قشنگ صد تا برگه حروم شده! همت برگه هایی که به سمتش دراز شده بود را گرفت و با دیدن آن ها فورا همه را روی میز دختر بیچاره پرتاب کرد: -خانم خجالت نمی کشین؟ بعد یک هفته هنوز نمی دونین فونت یه نامه ی ساده باید چطوری باشه؟