دانلود رمان بهت اصلا نمیاد از م_بهارلویی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان حاضر قصۀ دختری است به اسم بهانه که پس از سال ها دوری از خانواده پدری اش، برمیگردد تا انتقام بیست و دو سال سکوت و سختی مادرش، خانم جان را بگیرد که موفق هم می شود. دختر طی سه سالی که در تهران ساکن بود و دانشگاه درس می خواند مادرش را از دست می دهد و خودش را مقصر مرگ او می داند و برای حل مشکلات و پیشامدهای زندگی اش به تنهایی، تلاش و دست و پنجه نرم می کند تا روزگار روی خوشش را به او نشان دهد.
خلاصه رمان بهت اصلا نمیاد
از بار اولی که طعم قاتل شدن را چشیدم سه سال گذشته… درست سه سال پیش، روز اول مهر بود که پایم به آن خانه باز شد. اولین بار در مراسم تدفین عزیزجون انگشت اتهام به سمتم گرفته شد و همهمه ها گوش به گوش چرخید: _این همونیه که عزیزجونو زد کشت! _نیگا! از چشاش شرارت می ریزه… اصن انگار از نسل حاج ابراهیم نیست! _یه دفعه از کجا پیداشون شد که مثل صاعقه پیرزنو کشتن؟! _من اگه جای خان عمو بودم کسی رو که بعد این همه مدت اومده و یه راستم زده مادرمو کشته، حتی تو خونه هم راهش نمی دادم!
_از کجا که مهتاج راست بگه و این، دختر خودش و حاج محمود مرحوم باشه؟ _نه مادرش چشماش این رنگیه و نه چشمای باباش این طور بوده… توی این تیر و طائفه این چشما باب نیست… از چشماش معلومه که خودش قصد جون حاج خانم داشته… _می گن وردی زیر لب خونده و توی صورتش فوت کرده!… _از کجا معلوم که بچه ی…. لااله الا ا….، پناه به خدا از شر شیطون رجیم! یه چیزی میگیا! هر چند معلومم نیست، شاید اصلا تخم جن باشه!… به چشماش نگاه کردی…!؟
-مهتاج سیزده سال با حاج محمود زندگی کرد و بچه دار نشد، اون وقت تا ازش دور شد، بچه ی محمود به دنیا اومد؟!… اما بدی ماجرا این جا بود که خانم جان هم مرا در مرگ عزیزجون بی تقصیر نمی دانست، از سر تکون دادن های تاسف بار گاه بی گاهش معلوم بود! نمی دانست تمام تقصیر من این بود که یک جمله زیر گوش پیرزن گفتم و او هم نفس آخر را کشید…. پیرزن نه تنها قصد مردن نداشت که قصد هم نداشت در لحظات آخر از نیش و کنایه زدن به خانم جان دست بردارد….