دانلود رمان دلداده از مرضیه اخوان نژاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ساوینا دختری شاد و شیطونِ که دو سالی هست به همراه خانواده اش به ایران برگشته و میخواد کنکور بده و همین هم باعث شرکت ساوینا تو کلاس های کنکوری میشه. اما با شروع کلاس هاش دبیر ریاضیش نظرش رو جلب میکنه این میشه شروع کلکل ساوینا با استاد جذاب ریاضیش اما نزدیکی ساوینا به مهرداد کیانی باعث برملا شدن رازهایی از گذشته میشه، گذشته ای که پدر و مادر ساوینا سعی در فراموش کردن اون داشتن…(جلد دوم رمان کابوس رویاهام)
خلاصه رمان دلداده
خسته و بی حال، زنگ در را فشردم نگهبان در را باز کرد و گفت: -سلام خوش اومدین خانم. فقط سرم را برایش تکان دادم و وارد باغ بزرگ خانه که با سنگ فرش زیبایی تزئین شده بود، شدم. پدرم روی صندلی های راحتی تقریبا دراز کشیده بود و دستش روی چشمانش قرار داشت ظاهرا خواب بود. سعی کردم آرام از کنارش بگذرم تا بیدار نشود، اما با صداش تقریبا صد متری از جایم پریدم و جیغ خفه ای کشیدم: – سلامت کجاست؟ دستم را روی قلبم گذاشتم و نفسم را به آرامی بیرون دادم سپس لبخندی زدم و گفتم: سلام بابا جون، شرمنده فکر کردم خوابیدین. از حالت نیمه خوابیده و نیمه نشسته،
به حالت نشسته خودش را تغییر داد و گفت: تحت هر شرایطی، حتی اگه من مرده باشم، باید وقتی از کنارم رد میشی سلام کنی. خودم را لوس کردم و گفتم: نگید این جوری بابا، دور از جونتون. پرتقالی که در ظرف میوه ی مقابلش بود، برداشت و مشغول پوست کندش بود همان طور که چشمش روی حرکت چاقوی در دستش بود، پرسید : – کلاست چطور بود؟ جرات نداشتم به پدرم بگویم روز اولی از کلاس بیرونم کردند بنابراین به دروغ گفتم: خوب بود درس ها زیاد سنگین نیست. _امیدوارم امسال کنکور رو قبول شی. سپس در چشمانم نگاه کرد و با لحن تهدید واری ادامه داد: وگرنه خیلی برات بد تموم میشه.
برای اولین بار بود که پدرم با آن صراحت تهدیدم می کرد. آب دهانم را ترسیده قورت دادم و گفتم: امسال تمام تلاشم رو به کار می گیرم. نصفی از پرتقالی که پوست کنده بود، سر چاقو زد و به سمتم گرفت و گفت: امیدوارم. پرتقال رو از سر چاقو برداشتم و زیر لب تشکر کردم سپس گفتم: اگه با من کاری ندارید برم تو اتاقم. _برو. بی حرف به سمت اتاقم رفتم حرف های پدرم در سرم اکو می شد اگه امسال کنکور قبول نشم، شاید او دیگر اجازه ندهد درس بخوانم. پارسال هم که قبول نشدم، با پا درمیانی مادرم بود که اجازه داد دوباره کنکور بدهم نمی دانم چرا پدرم آن قدر از شکست من بدش می آمد…