دانلود رمان قهر و معامله از نسترن محمدی کیا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اول زندگی من یک جدال بود، بعد از آن به قهر پرداختم… وقتی آمدی معامله کردمت. با خودش… با خدایی که سال ها قهر بودمش. اما هیچ وقت فکر نمی کردم این معامله را ببازم. تو که آمدی، با خودت آشتی را رقم زدی… چیزی که فکر می کردم حتی در کفن هم رخ نخواهد داد...
خلاصه رمان قهر و معامله
سر تا پاشو یه نگاهی انداختم .موهای مجعد و نسبتا فرفری که رو به عقب شونه شدن و ریش مرتب پرپشت که مثل حاج اقاها کرده بودش .خبری از قد انچنان بلند و هیکل چهارشونه و عضلانی نبود .یه کت چرم ساده با پیراهن یقه دیپلمات مشکی که دکمه ی یقش باز بود، و شلوار کتون. اگر وارسی تموم شده تشریف بیارید سوار شید خانم. به روی خودم نیاوردم و فقط نقش خودم رو بازی کردم .نقشی که عاشقانه دوستش داشتم. خودم را دوست داشتم. -میشه کارت شناساییتونو ببینم؟ چشمی توی حدقه اش چرخوند و از جیب کت چرمی که مشخص بود گرون قیمته کارت شناساییشو داد.
نگاهی به کارت سبز و سفید و آبی انداختم. ارام توی ذهنم تکرار کردم، وحید حقانی. کارتو دستش میدم و وقتی که چمدونمو از توی ماشین بابا برمی دارم سوار دنا پلاس مشکی ای میشم که روشن شده و منتظره تا من سوار بشم. صندلی عقب میشینم و حقانی هم صندلی جلو جای شاگرد جا خوش میکنه. چراغ سقف رو روشن میکنه و سمتم برمیگرده .به محض حرکت یه کاغذ طرفم میگیره. آدرس ایمیل جدیدتون. لطفا از امروز با این کار کنید. پیش خودم میتونستم اعتراف کنم که صدای خوبی داشت. مغرور بود و محکم. چرا باید همچین کاری رو انجام بدم؟ با چشم هایی که مشخص بود ساعت
هاست بهش خواب ندوییده بهم خیره میشه .عسلی های تیره ای که میشه صفت نافذ رو روش گذاشت .اما خب من نفوذ ناپذیرم! شرمنده اقای سرتیم. -چون توی ایمیلتون یه سری خراب کاری دیدیم. اقای عابدی مسئول حفاظت سازمان هم گفته بود بهم، ولی خب که چی؟ مثلا چیو می خواستن تو اون لپ تاپ پیدا کنن؟ من توی اون فقط مقالات آی اس آیم (isi) رو داشتم. -من از این ایمیل استفاده نمیکنم. به نفعتونه استفاده کنید خانم. این ایمیل هیچ جایی به اسمم ثبت نیست. نصف مراکز بزرگ تحقیقاتی دنیا منو با ایمیل خودم میشناسن اقا. چشماشو روی هم میزاره و برمیگرده و درست سر جاش میشینه…