دانلود رمان عشق یا انتقام از فاطمه.ن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به نام آناشید هستش که تو ۱۲ سالگی به فرزند خوندگی یه خانواده اشرافی پذیرفته میشه و اونا یه پسر دارن به اسم آریو که ۶ سال از آناشید قصه ما بزرگتره اون پسر از آناشید متنفر میشه چون حس میکنه که با اومدن اون به خانوادشون همه ی مهر و محبت ها به سمت اون سوق داده میشه و آریو قسم میخوره که از اون دختر انتقام بگیره و اون به آلمان میره و بعد از ۸ سال بر میگرده و حالا زمان انتقام میشه و اتفاقاتی که میفته و…
خلاصه رمان عشق یا انتقام
“آناشید” واقعا دیگه دارم از دست کارای این خل و چل روانی میشم آخه بگو پسره ی اوسکول من کجا عشوه خرکی اومدم با اون دوست هیز بدبختت اگه یکم دیگه پیشش میموندم معلوم نبود چه چیزی بهم می گفت حوصله ام سر رفته بود اون حنان کثافتم زنگ زد و گفت برای باباش یه سفر کاری پیش اومده باید برن کانادا و نمی تونن بیان چشمام رو چرخوندم و روی یه نفر ثابت موند وای خدای من باورم نمیشه این همون نازان خودمون بود من رو که دید پا تند کرد و به سمتم اومد و من و اون همدیگه رو بغل کردیم نازان دختر خاله ترانه بود و خیلی دختر خوبی بود نازان تو همه چی بیست بود و
همین باعث میشد که همه به سمتش جذب بشن. -به به نازان خانوم راه گم کردی از این طرفا؟ می گفتی یه الاغی چیزی جلوی پات قربونی کنیم. نازان خندید و گفت: وای عزیزم سعادت نداشتی بعدم اوزگل خانوم تو چرا یه زنگ خشک و خالی ام نمیزنی ها؟ اون گوشی بی صاحابت که همیشه خدا هیشکی نیست جواب بده. -وای نازان بزار برسی بعد شروع کن نمیدونم چرا ولی حنان هم همینو میگه. من و نازان نشستیم و از هر دری حرف زدیم تا موقع سرو شام شد و من و نازان رفتیم سر میز که آریو و رامان هم اومدن ما این طرف میز بودیم اوناهم اون طرف بی توجه بهشون مشغول کشیدن غذا برای
خودم شدم واووو ببین مامان چی کار کرده والا وقتی من پزشکی قبول شدم انقد غذای متنوع سرمیز نبود با نازان رفتیم و یه گوشه نشستیم و مشغول خوردن غذامون شدیم وقتی غذا تموم شد نوبت رقص شد منم که عاشق رقص و پایه ثابت پیست رقص بودم و خدایی عالی می رقصیدم و معلم رقص داشتم از بچگی داشتم به کسایی که وسط پیست رقص بودن نگاه می کردم که آریو مثل عزراییل جلوی روم ظاهر شد پووووووف بر خر مگس معرکه لعنت. -بابا بهم گفت که بلند شی و بریم باهم برقصیم هر چند که میدونم که وسط پیست بلد نیستی و گند میزنی ولی خب بابا گفت که تو باید منو همراهی کنی…