دانلود رمان آنائل رانده شده از سحر نصیری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بچگی تو گوشم خوندن فریا ناف بریدمه! من نامی شهیاد مردی قدرتمند و جدی تمام زندگیم رو از دور تماشاش کردم که غرایزم کار دستم نده! انقدر غرق فر موهاش و شیطنت چشمهاش شدم که یادم رفت اون از وجود من توی زندگیش بیخبره! اون ناف بریدهی من بود و قولش رو بهم داده بودن و حتی از این که مال منه خبر نداشت! پس وقت این رسیده بود که خودم رو بهش نشون بدم!
خلاصه رمان آنائل رانده شده
مهسا با محبت نگاهش کرد و به سویش به راه افتاد. کسی تو زن ذلیلی به گرد پای پسرمون نمیرسه باید میدیدی اون شبی برای دیدن فریا چه جوری بالا و پایین میپرید. تنهاتون میذارم تا با خیال راحت پشتم حرف بزنید. شبخوش! مهسا دستی برایش تکان داد و عارف لبخندی به روی پسرک کله شقش پاشید. به محض رفتنش عارف نگاهی جدی به مهسا انداخت… نگرانشم مهسا…مهسا متعجب نگاهش کرد.
عارف خیره به چشمان همسرش جواب داد: برای چی؟بیخیال قضیه ی محرابی نمیشه… من این پسر رو میشناسم تا یه جنجال بهپا نکنه ول کن نیست. مهسا اخمی کرد. چرا اجازه نمیدی پیگیری کنه؟ جدی اگه اتفاقی برای فریا میفتاد چی؟ عارف به آرامی گفت: الان وقت جلب توجه و دشمن تراشی نیست مهسا وضعیت شرکت زیاد خوب نیست شعبه ی فرانسه هم در آستانه ورشکستگیه وقتی همه چیز درست شد خودم به این قضیه رسیدگی میکنم.
مهسا فشار دستهایش را روی شانه ی عارف بیشتر کرد. مگه همیشه تلاش نمیکنی نامی رو به شرکت خودت برگردونی؟ اجازه بده بره دنبال فیلم ها من و تو که حریفش نمیشیم شاید قضیه به نفعمون تموم بشه! عارف آهی کشید و سر تکان داد. ببین به چه روزی افتادیم. آخه چرا این پسر انقدر کله خره؟