دانلود رمان زندگی به نرخ دلار از صدیقه بهروان فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آیلین دختری جوان و زیباست که همراه با میلاد کوچکش که بیمار است، در محله ای در پایین شهر زندگی می کند. هزینه ی درمان میلاد با بالا رفتن نرخ دلار، بالا می رود و حقوق نه چندان کم آیلین، کفاف درمان میلاد و خورد و خوراک دو نفرشان را نمی دهد. با وخیم تر شدن حال میلاد، پزشکش تنها راه احتمالی درمان او را جراحی سنگین و پر هزینه ای می داند. درست در زمانی که آیلین دیگر با امید به طور کامل خداحافظی کرده است با خانواده ی به شدت مرموزی آشنا می شود. خانواده ای که هر کدام از اعضای آن دنیایی برای خود دارند و…
خلاصه رمان زندگی به نرخ دلار
قرآن کوچکم را از روی طاقچه ی کوچک اتاق برداشته و بوسه ای روی آن می زنم و آن را بالای سر میلاد میگذارم کار دیگری برای سپردن او به خدا، به ذهنم نمی رسد. سرم به بالش نرسیده خواب چشمانم را می رباید و به دنیای بی خبری می روم. صدای نفس های بریده ی میلاد را می شنوم . در کویری بزرگ و سوزان ایستاده ام و از همه طرف صدای میلاد می آید. صدایم می زند با همان نفس های منقطع و بریده بریده. کسی دلم را چنگ میزند قطره قطره اشک میریزم صدا نزدیک است. خیلی زیاد. می دوم به همه طرف. همه جا برهوت است و کویر.
داغ و تفدیده. از نفس افتاده ام و روی زانو فرود می آیم خبری از میلادم نیست. به جز صدای نفس های به شماره افتاده اش، هیچ خبری نیست سرم را بالا می گیرم و نگاهم را به خورشید سوزان کویر می دوزم. با تمام قدرت، خودنمایی می کند. دوباره فریاد میزنم میلادم را می خواهم پسرکم در این گرما طاقت نمیآورد. نفسش به مویی بند است. یکبار دیگر صدایم می زند اینبار، صدایش را دقیقا از کنار گوشم می شنوم. دوباره می ایستم. میدوم به همه طرف نیست. میلادم نیست. همه جا فقط سراب است و سراب… میبینمش ایستاده و برایم دست تکان
می دهد. دور است. خیلی دور نمی دانم دست تکان دادنش را خداحافظی معنی کنم یا طلب کمک. دور می شود دور دور دور به قدری که حالا دیگر جز نقطه ای سیاه از او اثری نمانده است. دوباره شروع به دویدن میکنم دیگر از همان نقطه ی سیاه هم خبری نیست. تنها صدای نفس هایش می آید. باید پیدایش کنم. پسرکم هوا برای تنفس ندارد. کسی تکانم می دهد چشمانم باز نمی شوند خواب می خواهند هرچند تمام زمان آن را کابوس دیده باشند. با صدای بلندی از کنار گوشم از خواب میپرم عمه طاهره درست جلویم نشسته و با دست تکانم می دهد…