دانلود رمان ماه من از شیوا اسفندی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر قصه مرتکب گناه میشه مثل من مثل تو. حالا ممکنه گناهاش رنگ دار تر و گاهی غیر قابل بخشش باشه… اما بخشیدن و نبخیدنش با پسر قصست که که مجنون. مجنون تر از فرهاد! مهتا دختری که احساس می کنه بعد از چند سال دوستی با مازیار عشقشون به سر و سامون پیدا کردن و به آرامش رسیدن نیاز داره. اما مازیار جدیدا مشکوک شده. جدیدا نگاهاش تنوع بیشتری می طلبه. خواسته هاش بو دار شده. روزی که مازیار اولین نه از جانب مهتا رو میشنوه میشه آخرین روز رابطشون. روز مرگ عشق مهتا شد روز تولد برای عشق دیگری!
خلاصه رمان ماه من
از شدت دویدن به نفس نفس افتادم. دست از دویدن کشیدم عینک آفتابیم رو بالا زدم. سوئیشرت مشکی رنگ آدیداسم رو دور کمرم بستمو بازدم محکمی رو نثار هوای زمستونی کردم. حسابی عرق کرده بودم و وقتی نسیم زمستونی روی پوست صورتم قدم می زد لذت غیر قابل وصفی می بردم. شروع کردم به کمی نرمش کردن و انجام حرکات کششی. عادتم بود بیشتر روزا صبح برای ورزش بیام پارک اینجدری روحم رو آزاد می کردم. کمی جلوتر یه صندلی بود نشستم تا کمی به خودم استراحت بدم و بعد برم به کارام برسم.
چشمام رو بستم و سرم رو به آسمون گرفتم. با این کارم ذهنم پر کشید به گذشته. شش سال پیش درست وقتی یه دختر دبیرستانی هفده ساله بودم. همینجوری چشمام بسته بود و سرم به آسمون بود. که یهو با صرای فحش و دعوا چشمام رو باز کردم. نفهمیدم قضیه چیه، وقتی دعوا تموم شد یه پسر خوش قیافه نشست کنارم، در حالی که نفس نفس میزد و موهای بلندش تو صورتش ریخته بود گوشیم رو گذاشت تو دستم و گفت: _مواظب باش دختر نزدیک بود گوشیت رو ببره!
از یادآوریش لبخند محوی رو لبام نقش بست. یه حسی تو ذهنم گفت همینجوری چشمات رو ببند تا الانم یه چیز دیگه ات رو بدزدن! باز کن اون لامصب رو دختره سر به هوا! خندیدم و چشمام رو باز کردم و صاف نشستم. اطراف رو از نظر گذروندم. نگاهم رو پیرزنی که داشت با دستگاه های پارک کشتی می گرفت ثابت موند. ابروهام از تعجب پرید بالا! مرررسی انعطاف! همیشه این خانوما اول صبحی روح من رو شاد می کنن، اصن یه وضعی! پاهاش رو گذاشته بود دو طرف دستگاه، حاظرم شرط ببندم دستگاه انقدر تند میرفت که….