دانلود رمان از کفر تو تا دین من از s_fateme_moosavi با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری خسته از ردپای بی رحم روزگار و سختی مشکلات، با لبخندی زیبا بر روی لبان غنچه شده اش به روی ایام و اطرافیان دل از همه میبرد…کما اینکه در همین گوشه کنار حوالی خط لبخندش مردی با قلب سنگی، گیر قلاب نگاه مخمورش شد و دل از کف داد.
خلاصه رمان از کفر من تا دین تو
چشمی برام چپ میکنه. هرکی تو رو ببینه میفهمه به مرگت هست از بس مثه سگ پاچه ی همه رو میگیری و به هر کس میپری بیا اینم یه نمونش که برای امروز دومی مورد حمله به پرسنل بود. معترض به حرفش به چارت دستم اشاره میکنم گند اون و من باید جواب بدم بلایی سر مریض بیاد هزارتا صاحب پیدا میکنه یقه من و میگیرن نه اونو
اونوقت بیام بگم ببخشید مریضتون به فقط به سکته کوچیک کرده پیش میاد دیگه…
عصبی با دو انگشت چشم های خسته ام رو ماساژ میدم. می دونستم یکم تند روی کردم و زیادی عکس العمل نشون دادم. راست میگفت داشتم گند میزدم تو کارم. اعصابم ضعیف شده بود و نمیتونستم خودم و کنترل کنم. هه، بس کن دیگه کور کردی خودت و چشمات قد نخود شده چه مرگته سمی؟! مشکلت چیه؟ تازگی هم که معینی اصلا پیداش نیست بگم باز نیشت زده. پوزخندی میزنم… خدا لعنتش کنه که بود و نبودش همش عذابه. این بشر نبودش بیشتر من و میترسوند.
انگار جلو چشمم بود و یکم هارت و پورت میکرد و تنم و میلرزوند بهتر بود. حالا با نبودش دوروبرم همش فکر میکنم این آرامش قبل طوفان و پشتم میلرزه از روزهایی که داره طی میشه و به آخر ماه نزدیک میشم. دستش و روی پایی که نمیدونم به حالت تیک دارم روی زمین ضربه میزنم میزاره و نگران خودش و جلو میکشه. جون مریم چی شده؟ مامانت طوریش شده؟ نه مامان همونطوره ولی خب… نگاهش میکنم رنگ و روی پریده و چشم های بی حالت گوشه ی لبش پنکیک بیشتری روش مالیده ولی بازهم رنگش زیاد طبیعی نشده…