دانلود رمان در حوالی بهمن ماه از آیلار سبحانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان روایت زندگی دختری به اسم پگاست که همراه با شوهرش و دوتا دختر بچه اش زندگی می کنن و منتظر دوقلوهایی هستن که تو راه دارن. اما سرد شدن رفتار روز به روز همسر پگاه، مرتضی و بعد بی توجه ایی های اون، باعث ایجاد شک و دودلی پگاه در مورد خیانت همسرش میشه که با پسر عموش آکو آشنا میشه که…
خلاصه رمان در حوالی بهمن ماه
صدای زمزمه ای از کنار به گوشم می رسید، تنم جوری کرخت و لمس بود که انگار تریلی از روی من رد شده بود. به هیچ چیز میل نداشتم .باز کردن چشم هام انگار یکی از سخت ترین کار های زندگیم بود. چقدر پلک هام سنگین بودند! تار می دیدم، احساس سبکی عجیبی توی خودم احساس می کردم . چند بار پلک زدم، هنوز صدای زمزمه به گوشم می رسید . پلک هام رو محکم روی هم فشردم، صدای زمزمه تبدیل به جیغ شد. قلبم تند تپید، به سرعت چشم هام رو باز کردم . سودابه جلوم ایستاده بود، نگران نگاهم می کرد.
داشت حرف می زد. هی یه چیزی می گفت، این صدا چرا قطع نمیشد؟ صدای جیغ بود، صدای جیغ یه بچه ! بچه؟ چقدر آشنا بود ! من چرا انقدر سبک شدم؟ صدا از توی مغزم قطع نمیشد . چرا ساکت نمیشه؟ حتما گشنشه، شیر می خواد، بغل می خواد ! چرا سودی هنوز داره حرف می زنه؟ چرا نمیره نمیگه بچه رو ساکت کنند؟ مادرش کجاست؟ یعنی صدای جیغ بچه اش رو نمی شنوه؟ چقدر هم ظریف و قشنگه، حتما، حتما خودش هم خوشگله!؟ انگار فقط صدای جیغ این بچه چرا ذهنم خالیِ است که توی ذهنم دارهِ اکو میشه !
چقدر زیر شکمم درد می کنه، زیر شکمم؟ دردش چقدر آشنا ست؟ من چم شده؟ چرا سودابه انقدر دست پاچه است؟ چرا همش اشکش حبه، حبه از چشمش میریزه بیرون؟ نگرانمه؟ خب من که خوبم، خوبم؟ کاش به جای اینکه نگران من باشه، بره سراغ مادر اون بچه، همش داره با گریه جیغ می زنه، نگران حنجره شم! چشم هام رو می بندم .سرم درد می کنه، حس می کنم زنده، زنده زیر شکمم رو دارن می برن. از بس می سوزه و درد می کنه. من چیکار کرده بودم؟ چیشده بود؟ این درد ناشی از چی بود؟! داشتم دوباره بیهوش می شدم…