دانلود رمان خان یاغی از آیسا سادات حسینی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
می گویند پدرش مرد کثیفی بود که در حین گیجی به زنی متاهل نزدیک شده و کشته می شود و مادرش زنی بدکاره که قبل از ازدواج دومش فرار می کند. آنقدر از مادرش بدگفتن که خان دستور داد با برادر بدچشمش ازدواج کند… اما قبل از مراسم فرار کرد، آن هم با مردی دیگر… گناه مادر را پایه دختر نوشتند. گفتند فرزند همان پدر است، که شیر همان مادر را خورده… این هم اینجا بماند مردها را از راه بدر می کند و به دختران چیزای بد یاد می دهد… برایش حکم بریدند…
خلاصه رمان خان یاغی
افرادش از خدا خواسته سریع از آنجا دور شدن. خوب می دانستند گلبهار پیدا نشود خان خون به پا می کند. حق هم داشتند فردا روز عروسی اش بود .عروسی که به دستور خان برگزار شده بود .پای آبروی خان در هر میان بود و خان از هر چه می گذشت از آبرویش نمی گذشت. وقتی می گفت گلبهار فردا عروس می شود یعنی آسمان هم به زمین بیاید باز هم این عروسی سر می گرفت و و وای به آن روزی که چیزی خلاف میلش انجام می شد آن وقت بود که زمین و زمان را بهم گره می زد.
تا پاسی از شب به دنبال گلبهار گشتند اما پیدایش نکردند. آخرین بار ساعتی قبل از گم شدن برایش غذا برده بودند و از محالات بود که در این تایم کم بتواند بدون هیچ وسیله ای فرار کند و بعد از ساعت ها گشتن پیدا نشود. هرچی بیشتر می گذشت خان پرخاشگر تر می شد. دستانش را از پشت گرفته بود و در عمارت قدم می زد که در عمارت باز شد و فرشاد با توپ پر وارد شد، با فاصله روبه روی خان ایستاد و گفت: دیگه چیزی تا صبح نمونده، دیگه همه می فهمن گلبهار فرار کرده.
اون وقت فقط آبروریزیش برای من میمونه. همین و می خواستی آره؟ می خواستی منو سکه ی یه پول کنی؟! خان با غیظ به برادرش نگاه کرد، یکی از دلایلی که دستور ازدواج گلبهار را با برادرش داده بود همین اخلاق تندش بود. گلبهار با آن همه حرف که پشتش بود شوهری بهتر از این پیدا نمی کرد. سنی نداشت که ازدواج کرد، حامله شد و شوهر به درد نخور و بدچشمش در حین گیجی قصد دست درازی به زنی متاهل را داشت وسط دعوا به قتل رسید. خودش ماند و دخترش و…