دانلود رمان هرمیس (دو جلدی) از پگاه رستمی فرد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بازگشت هرمیس، یک پسر بیست و هشت ساله، مبتلا به بیماری دو شخصیتی به ایران و سایه انداختن برنامه ی طولانی مدتش برای انتقام، روی زندگی یک خانواده، داستان ساز میشه و در این مسیر کم کم پرده از معما های پنهان برداشته میشه که هرمیس می فهمه نقشش در این بازی، تنها قربانی بودنه…
خلاصه رمان هرمیس
به طرف اتاقی که مثلا مال من بود رفتم روی تختی که آن هم مثلا مال من بود نشستم. هیچ چیز آن خانه به من احساس راحتی نمی داد. هر وقت که بدون دایی به ایران می آمدم هم به جای این قصر عذاب آور در هتل اقامت می کردم. اما خب مجبور بودم چند روزی را کنار بیایم تا خانه ای که قصد خریدش را داشتم، تحویل بگیرم. بعد از یک هفته لباس هایم هنوز در چمدان بودند. می خواستم لباس های تنم را عوض کنم اما همین که در چمدان را باز کردم با کلافگی دوباره آن را بستم و از اتاق زدم بیرون. کلافه بودم. کلافه از برنامه هایی که در سر داشتم و از تک تک روز های نامشخصی که پیش رویم بودند.
از برنامه هایی که نمی دانستم قرار است به کجا برسند اما باید شروعشان می کردم و در نقطه ای نامشخص به پایان می رساندمشان. ترس ازچیزی نداشتم اما… اما نمی دانم چه چیزی از درون به من هشدار های وحشتناک می داد. نمی دانم چه بود که می گفت ته این قصه پشیمانیست! اشتها نداشتم اما هرگز پیش نیامده بود که دایی را منتظر خودم بگذارم.هیچ وقت پیش نیامده بود که از خودم برنجانمش یا کاری مخالف خواسته ی او انجام دهم. او برای من همه کس بود. کسی که دستم را گرفت و از من در حال مرگ، یک آدم جدید ساخت. زمانی که داشتم از حس شکست و پایان پر می شدم، بلندم کرد.
درست زمانی که می خواستم با رساندن صدای شکستن استخوان هایم به عرش، دل خدا را بلرزانم، گوش دشمن هایم را کر کنم و زمین و زمان را به هم بریزم. دقیقا وقتی که داشتم پیش به سوی نابودی می رفتم آن مرد پیدا شد. پیدا شد و به من یاد داد که برای لرزاندن عرش خدا و کر کردن گوش دشمن و به هم ریختن زمین و زمان از استخوان خودم مایه نگذارم! یادم داد که برای این کار، صدای ناله ی دشمنم را به کار بگیرم! یادم داد هر جا زمینم زدند متنفر شوم اما نه از خودم. از دشمنم. آن مرد بود که مهیار در حال مرگ را بار دیگر به زندگی برگرداند و به او نفرت آموخت! نفرت. تنها عامل زنده ماندن من…