دانلود رمان پنجمین نفر از هدیه_الف با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیکا یه شب که همراه جوان های خانواده داخل ویلایی در شمال بودن، اتفاقات ترسناکی براشون می افته و تو آینه چیزی می بینه که هیچ وقت نمی تونه ازش جدا بشه و در همین حین توی دانشگاه با یه پسری آشنا می شه که حرکات مرموز و مشکوکی داره…
خلاصه رمان پنجمین نفر
نسیم خنکی می وزید و به زور چند تار موهای فرفریم رو که از مقنعه بیرون بود رو به بازی می گرفت. گوشیم رو از جیبم بیرون کشیدم و تایپ کردم: تو که گفتی تا کلاس ۴ می رسونی خودتو… پس کجایی؟؟ و برای پریسا فر ستادم. دو تا دختر کنارم روی نیمکت نشستن و با خودم فکر کردم که دیگه حوصله م سر نمیره چون می تونم حرفای این دو تارو گوش کنم و لبخندی موذیانه روی لبم جای گرفت. من کلا آدم شلوغ و شیطونی بودم اما یه اخلاق خیلی بد داشتم اونم این بود که وقتی تو یه جمعی تنها بودم به طرز غیر قابل باوری خجالت می کشیدم، طوری که کسی باورش نمیشد من همون آدمم!
گوشیم که زنگ خورد و اسـم پرپری روی گوشیم افتاد با خوشحالی جواب دادم و پریسا گفت: کجایی؟؟ من تو محوطه دانشگام.. بعد یه هو گفت: سلام مرسی.. با عصبانیت گفتم: با کی حرف می زنی؟؟ می دونی چقدر از این کارت بدم میاد ها… خنده ای شیطانی کرد و گفت: کاوه بود بهم سلام کرد… هل شدم و گفتم: کاوه ؟؟ کجایی ؟؟ منم میام اونجا… خیلی جدی گفت: نمی خواد رفت… میام جات کجایی؟؟ – کنار سلف. لحظاتی بعد با چهره ای خندون رو به روم ظاهر شد و وقتی دید ناراحتم گفت: اخماتو باز کن نیکا.. می دونی که مجبور بودم برم، مثلا نی نی خواهرم به دنیا اومد ها…
بعد اومد جلو و گفت: ازم ناراحت نباش… با لبخندی یه هویی و گشاد گفتم: باشه… کاوه رو دیدی؟؟ با کی بود؟ چرا من امروز ندیدمش!؟ اخماشو تو هم کشید و گفت: اععععععع… بازم کاوه… کشتی مارو. بعد بی تفاوت به من گفت: کلاسمون کجاست؟ – دستم رو گرفت و همونطور که به سمت ساختمون می رفتیم گفت: نیکا .. ناراحت نشو. اما من طاقت دوباره ضربه خوردنتو ندارم و هیچ وقت یادم نمی ره چی کشیدم تا دوباره این بشی.. – می شه خاطرات اون عوضی رو یادم نیاری؟؟ پریسا – می خوام یادت بیارم، پسرا همه شون مثه همن… فکر نکن الان این کاوه با سامان فرق داره…