دانلود رمان ناردونه برفی از فرناز احمدلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ناردونه دانشجوی روان پزشکیه و بخاطر خراب کاری که تو دانشگاه کرده داره اخراج میشه. با وساطت استادش قبول می کنن دوباره به درسش ادامه بده اما….
خلاصه رمان ناردونه برفی
صورت سورن سرد سرد شده بود. با دیدن رنگ چشماش خشکش زد. بعد از مدت ها رنگ چشماش کامل سیاه شده بود. لبخند ترسناکی رو لباش نشست: بخواب وقت آزمایشا ساواشو می فرستم دنبالت.. ناردونه ترسیده به تخت چسبید. خیلی ترسناک شده بود… ساواش نگران و آشفته پشت در وایساده بود با باز شدن در از جا پرید: چی… با دیدن چشمای سورن حرف تو دهنش موند. مشت محکم سورن تو شکمش خورد اخی گفت و عقب رفت. _چه مرگته لعنتی؟؟!؟! سورن سرد و مرگبار گفت: هر چیزی که مربوط به ناردونه باش به من مربوط.. باید همون موقع
که سهیل سعی داشت بهش دست بزنه بهم گفتی… ساواش : واسه تو چه فرقی میکنه مگه خودت اجازه ندادی دا… مشت بعدی سورن محکم به شونش خورد، به موقع خودشو کنار کشید وگرنه صورتش له میشد. از رنگ چشماش مشخص بود خیلی عصبانیه… مطمعن بود قرار نیست شب آرومی داشته باشن. نگاه ترسناکی به ساواش کرد و از پله ها پایین رفت. وارد آزمایشگاه شدن همه شون بودن. نسیم: نیاوردیش!؟ سورن بی توجه بهش گفت: سهیل کجاست؟! علی دستکشاشو در اورد: چی شده؟! سورن: کجاست!؟ نسیم ترسیده عقب رفت: سورن چشمات…
مشت محکم سورن رو میز کوبیده شد. جای دستش کامل رو میز فلزی موند. علی عقب رفت: تو حیاط…. رفت سیگار بکشه…. سورن مکث نکرد و سمت حیاط رفت نسیم: چی شده؟! ساواش پشت سرش رفت. سهیل با دیدن سورن سیگارشو پایین انداخت. سورن اروم کنارش وایساد: یکی بده…. سهیل با تعجب به ساواش و علی و نسیم که عقب وایساده بودن نگاه کرد. یدونه سیگار به سورن داد. با ترس روشنش کرد رنگ چشمای سورن لرز به تنش انداخته بود:چیزی شده؟!؟ پک محکمی به سیگار زد. سهیل: رنگ چش… دست قوی سورن دور گلوش حلقه شد..