دانلود رمان عشق مخفی از سارا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان ما شخصیت دختری فقیر و شخصیت پسر غنی دارد. جانان، دختری فقیر خانواده خود را بشدت نیازمند به پول میبیند؛ خواهری که جهیزیه می خواهد، پدری که برای داشتن درامد و کاری ماشینی لازم دارد… جانان چه تصمیمی میگیرد… هنگامی که نیما پسری پولدار و صاحب هتل هایی که برایش ارث رسیده، که از کودکی یاد گرفته همه مشکلات با پول حل می شود؛ از ترک شدن توسط نامزدش در نزدیکی عروسی خشمگین است و دنبال دختری جاگزین است ، با درخواست وام از جانب جانان روبرو می شود ….
خلاصه رمان عشق مخفی
به خودم که اومدم رو به رو ی دفتر رئیس بودم. با پشت انگشت چند ضربه به در زدم و منتظر موندم تا اذن ورود بده…. چند لحظه ی بعد صدای بم و مغرورش از داخل به گوشم رسید: “بیا داخل…” آب دهنم رو با ترس قورت دادم و درو باز کردم و رفتم داخل. با اون هیبت کمرش رو تکیه داده بود به جلوی میزش و درحالی که مچ پای راستش رو ی مچ پای چپش بود و در ارامش سیگار دود می کرد، با صدایی که حس می کردم بخاطر کشیدن سیگار زیاد یکم خش دار شده بود گفت: _بیا جلو.
چشم از اون قدو بالا و صورت همیشه ی خدا عبوس و کاریزماتیکش برداشتم و با ترس گفتم: -س..سال…م… رئیس چشم. با گام هایی شل و درحالی که حتی هنوز هم راه رفتن با اون پاشنه بلندای لعنتی برام سخت بود چند قدمی جلو رفتم. تعادلم رو از دست دادم و پام کج شد.نزدیک بود بیفتم اما خوشبختانه به موقع تعادلم رو حفظ کردم. گرچه تو اون لحظه از خجالت رنگ باختم اما نیشخندی زدم و با بالا گرفتن سرم محض اینکه فکر نکنه دست و پا چلفتی نیستم،
صاف و صوف ایستادم و دروغی که در ثانیه به ذهنم رسیده بود رو به زبون آوردم و گفتم: -ببخشید پاشنه کفشم خرابه! نسبت به این اتفاق هیچ واکنشی نشون نداد. تکیه از میز برداشت. اطراف صورتش پر از دود بود و این نشون می داد تعداد سیگارایی که کشیده بیشتر از دو سه نخ بوده! قدم زنان به سمت منی اومد که تو اون شرایط مدام سینمو سپر می کردم، با ترس گفتم: -رئیس میشه… میشه منو اخراج نکنین!؟ بخدا من خیلی خدمتکار وظیفه شناسی هستم. تو فاصله ی یک قدمیم ایستاد…