خلاصه کتاب:
بستابه و متین دو جوانی هستند که به هم علاقه دارند، اما به سبب غرورشان از عنوان کردن و پرده برداشتن از این عشق و علاقه سر باز میزنند. هر کدام منتظر هستند تا دیگری سخن از عشق به میان بیاورد و این موضوع باعث شده است که دو سال از عمر خود را در بلاتکلیفی سپری کنند. بستابه به خاطر شغلش زیاد سفر می کند و متین دوستی صمیمی دارد به اسم سروش که همیشه رازها و درد دل های خود را با او در میان می گذارد. سروش مهندس معمار است و کاری به او پیشنهاد می شود که متین را برای همراهی و کمک با خودش می برد و در مهمانی...
خلاصه کتاب:
عالیه برای مدتی به منزل عمهاش میرود. در مهمانی که عمهاش گرفته بود با همکاران قدیمی عمهاش آشنا میشود. ندیمه خانم یکی از دوستان عمهاش در مورد برادر زادهاش هدایت صحبت میکند و به هم خوردن نامزدیاش با دختری به نام عسل. ندیمه خانم معتقد بود هدایت قلبش از سنگ است که حاضر نشده به خاطر عسل نامزدش از گل و گیاه هایش دل بکند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.